ملقب به فاضل، از نویسندگان و شعرای عهد فتحعلی شاه قاجار است که اندکی از عهد محمدشاه رانیز درک کرده و اصلش از طایفۀ بایندری ترکمان و مولد او ناحیۀ گروس از اعمال همدان بوده و از اوست: دل دیوانه کجا بند پذیرد مگرش شکن زلف بتی نام کنم زندان را گرنه از آتش دل خشک شده دیدۀ تر خلق را گفتمی آماده شدن طوفان را شاید ار دیدۀ گریان مرا عذرنهد هر که بیند نظری آن دهن خندان را. و در سال 1252 هجری قمری در پنجاه وچهارسالگی درگذشت و کتاب انجمن خاقان که تذکرۀ شعرای عهد فتحعلی شاه است از اوست. (از ریحانه الادب ج 2 ص 70)
ملقب به فاضل، از نویسندگان و شعرای عهد فتحعلی شاه قاجار است که اندکی از عهد محمدشاه رانیز درک کرده و اصلش از طایفۀ بایندری ترکمان و مولد او ناحیۀ گروس از اعمال همدان بوده و از اوست: دل دیوانه کجا بند پذیرد مگرش شکن زلف بتی نام کنم زندان را گرنه از آتش دل خشک شده دیدۀ تر خلق را گفتمی آماده شدن طوفان را شاید ار دیدۀ گریان مرا عذرنهد هر که بیند نظری آن دهن خندان را. و در سال 1252 هجری قمری در پنجاه وچهارسالگی درگذشت و کتاب انجمن خاقان که تذکرۀ شعرای عهد فتحعلی شاه است از اوست. (از ریحانه الادب ج 2 ص 70)
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار، واقع در 24000گزی شمال قصرقند و کنار راه قصرقند به چانف. هوای آن گرمسیر و مالاریائی، دارای 300 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و خرما و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار، واقع در 24000گزی شمال قصرقند و کنار راه قصرقند به چانف. هوای آن گرمسیر و مالاریائی، دارای 300 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و خرما و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
امانوئل دو. مارشال فرانسوی متولد در قصر ویلت سنت اتواز، متولد 1766 و متوفی 1847م. او با ناپلئون در محاربات عمده وی شرکت داشت. در سال 1815 در جنگ واترلو وی نتوانست بموقع خود را به امپراتوربرساند و در نتیجه از الحاق سپاهیان ولینگتن و بلوخر جلوگیری کند و امپراتور را از مخمصه نجات دهد
امانوئل دو. مارشال فرانسوی متولد در قصر ویلت سنت اِتواز، متولد 1766 و متوفی 1847م. او با ناپلئون در محاربات عمده وی شرکت داشت. در سال 1815 در جنگ واترلو وی نتوانست بموقع خود را به امپراتوربرساند و در نتیجه از الحاق سپاهیان ولینگتن و بلوخر جلوگیری کند و امپراتور را از مخمصه نجات دهد
گلوله خواه گلولۀ ریسمان باشد و خواه گلولۀ توپ وتفنگ و گلولۀ بازی و گلولۀ خمیر نان و پنبه و گلولۀ کمان گروهه و امثال آن و بعربی جلاهق خوانند. (برهان) (آنندراج). گلولۀ کمان گروهه و امثال آن و بعربی جلاهق خوانند. (برهان) (آنندراج). گلولۀ ریسمان که عورات می ریسند و آن را فرموک و دستگی نیز میگویند. (جهانگیری). بندق. (غیاث) (آنندراج) : گره به روی و میان پای پرگروهۀ هار. مختاری. بگوه کودک یک ماهه ریده جلق زدی بگوی لخلخه برداشتی گروهۀ هار. سوزنی. هر غنیمتی که می افتد از اندک و بیش تا گروهۀ ریسمانی یا پارۀ پشم، هیچکس سوزنی تصرف نکردی. (ترجمه تاریخ اعثم کوفی ص 32) ، حلوایی باشد که عربان کعب الغزال گویند. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا). و آن را کلیچه گویند. (انجمن آرا). کریچه. (جهانگیری) ، گلولۀ خمیر. (آنندراج). زواله. (جهانگیری) : چون تو ترتیب نان و خوان سازی سه گروهه سپهر لاک تو باد. ؟ (آنندراج). گروهه چو شد پهن باز از تنور برآمد چو خور گفتم از بیخودی. احمد اطعمه (از فرهنگ سروری ج 3 ص 1233). ، گروه و جماعت مردم. (برهان). رجوع به گروه شود
گلوله خواه گلولۀ ریسمان باشد و خواه گلولۀ توپ وتفنگ و گلولۀ بازی و گلولۀ خمیر نان و پنبه و گلولۀ کمان گروهه و امثال آن و بعربی جلاهق خوانند. (برهان) (آنندراج). گلولۀ کمان گروهه و امثال آن و بعربی جلاهق خوانند. (برهان) (آنندراج). گلولۀ ریسمان که عورات می ریسند و آن را فرموک و دستگی نیز میگویند. (جهانگیری). بُندُق. (غیاث) (آنندراج) : گره به روی و میان پای پرگروهۀ هار. مختاری. بگوه کودک یک ماهه ریده جلق زدی بگوی لخلخه برداشتی گروهۀ هار. سوزنی. هر غنیمتی که می افتد از اندک و بیش تا گروهۀ ریسمانی یا پارۀ پشم، هیچکس سوزنی تصرف نکردی. (ترجمه تاریخ اعثم کوفی ص 32) ، حلوایی باشد که عربان کعب الغزال گویند. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا). و آن را کلیچه گویند. (انجمن آرا). کریچه. (جهانگیری) ، گلولۀ خمیر. (آنندراج). زواله. (جهانگیری) : چون تو ترتیب نان و خوان سازی سه گروهه سپهر لاک تو باد. ؟ (آنندراج). گروهه چو شد پهن باز از تنور برآمد چو خور گفتم از بیخودی. احمد اطعمه (از فرهنگ سروری ج 3 ص 1233). ، گروه و جماعت مردم. (برهان). رجوع به گروه شود
دکچی باشد و آن گلولۀ ریسمانی است که در وقت رشتن بر دوک پیچد و بعربی نصیله خوانند. (برهان). دوکچی و بتازی وشیعه. (انجمن آرا). بباید دانست که لفظ نصیله بمعنی دکچی در کتب متعارفۀ لغت عربی بنظر نرسیده اما نصل بمعنی ریسمانی که از دوک برآید نوشته اند، و این بمعنی مطلوب یعنی دکچه صریح نیست و بدین معنی آنچه درلغت عرب موضوع و در کتب متداوله مسطور گشته لفظ وشیعه و دجاجه است چنانکه بر متتبع پوشیده نیست. (حاشیۀ برهان چ معین از حاشیۀ برهان چ کلکته) : آمد یک بیوه زن مسکینی درویش و دو گروهه ریسمان انداخت. (ترجمه دیاتسارون، انجیل مرقس باب 12 ص 270)
دکچی باشد و آن گلولۀ ریسمانی است که در وقت رشتن بر دوک پیچد و بعربی نصیله خوانند. (برهان). دوکچی و بتازی وشیعه. (انجمن آرا). بباید دانست که لفظ نصیله بمعنی دکچی در کتب متعارفۀ لغت عربی بنظر نرسیده اما نصل بمعنی ریسمانی که از دوک برآید نوشته اند، و این بمعنی مطلوب یعنی دکچه صریح نیست و بدین معنی آنچه درلغت عرب موضوع و در کتب متداوله مسطور گشته لفظ وشیعه و دجاجه است چنانکه بر متتبع پوشیده نیست. (حاشیۀ برهان چ معین از حاشیۀ برهان چ کلکته) : آمد یک بیوه زن مسکینی درویش و دو گروهه ریسمان انداخت. (ترجمه دیاتسارون، انجیل مرقس باب 12 ص 270)
گلوله ریسمان و پنبه: هر غنیمتی که می افتد از اندک و بیش تا گروهه ریسمانی یا پاره ای پشم هیچکس سوزنی تصرف نکردی، گلوله خمیر زواله: گروهه چو شد پهن باز از تنور برآمد چو خور گفتم از بیخودی... (احمد اطعمه)، حلوایی است کلیچه کریچه کعب الغزال
گلوله ریسمان و پنبه: هر غنیمتی که می افتد از اندک و بیش تا گروهه ریسمانی یا پاره ای پشم هیچکس سوزنی تصرف نکردی، گلوله خمیر زواله: گروهه چو شد پهن باز از تنور برآمد چو خور گفتم از بیخودی... (احمد اطعمه)، حلوایی است کلیچه کریچه کعب الغزال