جدول جو
جدول جو

معنی گروهی - جستجوی لغت در جدول جو

گروهی
دسته جمعی، جمعی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
فرهنگ واژه فارسی سره
گروهی
مجموعةً
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به عربی
گروهی
Cliquish
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گروهی
exclusif
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گروهی
eksklusif
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گروهی
esclusivo
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گروهی
exclusivo
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گروهی
exklusiv
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به آلمانی
گروهی
ekskluzywny
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به لهستانی
گروهی
групповой
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به روسی
گروهی
груповий
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گروهی
excluyente
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گروهی
गुटबंदी
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به هندی
گروهی
exclusief
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به هلندی
گروهی
배타적인
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به کره ای
گروهی
گروہی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به اردو
گروهی
গ্রুপভিত্তিক
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به بنگالی
گروهی
พิเศษ
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به تایلندی
گروهی
wa kipekee
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گروهی
排他的
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گروهی
排他的
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به چینی
گروهی
קְבוּעִי
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به عبری
گروهی
dışlayıcı
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گروهه
تصویر گروهه
گروه برای مثال ز بس گروهۀ زنبوره های تندرغو / ز بس گلولۀ خمپاره های تنّین ون (قاآنی - ۶۲۸)
گلولۀ خمیر یا گل یا پنبه امثال آن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ رُ)
انگورفرنگی از تیره ساکسی فراگاسه. میوۀ آن مصرف شدنی است و شیرۀ مرکب آن مورد استعمال است. (از کارآموزی داروسازی جنیدی ص 202)
لغت نامه دهخدا
(گَرْ رو)
ملقب به فاضل، از نویسندگان و شعرای عهد فتحعلی شاه قاجار است که اندکی از عهد محمدشاه رانیز درک کرده و اصلش از طایفۀ بایندری ترکمان و مولد او ناحیۀ گروس از اعمال همدان بوده و از اوست:
دل دیوانه کجا بند پذیرد مگرش
شکن زلف بتی نام کنم زندان را
گرنه از آتش دل خشک شده دیدۀ تر
خلق را گفتمی آماده شدن طوفان را
شاید ار دیدۀ گریان مرا عذرنهد
هر که بیند نظری آن دهن خندان را.
و در سال 1252 هجری قمری در پنجاه وچهارسالگی درگذشت و کتاب انجمن خاقان که تذکرۀ شعرای عهد فتحعلی شاه است از اوست. (از ریحانه الادب ج 2 ص 70)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار، واقع در 24000گزی شمال قصرقند و کنار راه قصرقند به چانف. هوای آن گرمسیر و مالاریائی، دارای 300 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و خرما و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
امانوئل دو. مارشال فرانسوی متولد در قصر ویلت سنت اتواز، متولد 1766 و متوفی 1847م. او با ناپلئون در محاربات عمده وی شرکت داشت. در سال 1815 در جنگ واترلو وی نتوانست بموقع خود را به امپراتوربرساند و در نتیجه از الحاق سپاهیان ولینگتن و بلوخر جلوگیری کند و امپراتور را از مخمصه نجات دهد
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ / هَِ)
گلوله خواه گلولۀ ریسمان باشد و خواه گلولۀ توپ وتفنگ و گلولۀ بازی و گلولۀ خمیر نان و پنبه و گلولۀ کمان گروهه و امثال آن و بعربی جلاهق خوانند. (برهان) (آنندراج). گلولۀ کمان گروهه و امثال آن و بعربی جلاهق خوانند. (برهان) (آنندراج). گلولۀ ریسمان که عورات می ریسند و آن را فرموک و دستگی نیز میگویند. (جهانگیری). بندق. (غیاث) (آنندراج) :
گره به روی و میان پای پرگروهۀ هار.
مختاری.
بگوه کودک یک ماهه ریده جلق زدی
بگوی لخلخه برداشتی گروهۀ هار.
سوزنی.
هر غنیمتی که می افتد از اندک و بیش تا گروهۀ ریسمانی یا پارۀ پشم، هیچکس سوزنی تصرف نکردی. (ترجمه تاریخ اعثم کوفی ص 32) ، حلوایی باشد که عربان کعب الغزال گویند. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا). و آن را کلیچه گویند. (انجمن آرا). کریچه. (جهانگیری) ، گلولۀ خمیر. (آنندراج). زواله. (جهانگیری) :
چون تو ترتیب نان و خوان سازی
سه گروهه سپهر لاک تو باد.
؟ (آنندراج).
گروهه چو شد پهن باز از تنور
برآمد چو خور گفتم از بیخودی.
احمد اطعمه (از فرهنگ سروری ج 3 ص 1233).
، گروه و جماعت مردم. (برهان). رجوع به گروه شود
لغت نامه دهخدا
(گِ هََ / هَِ)
دکچی باشد و آن گلولۀ ریسمانی است که در وقت رشتن بر دوک پیچد و بعربی نصیله خوانند. (برهان). دوکچی و بتازی وشیعه. (انجمن آرا). بباید دانست که لفظ نصیله بمعنی دکچی در کتب متعارفۀ لغت عربی بنظر نرسیده اما نصل بمعنی ریسمانی که از دوک برآید نوشته اند، و این بمعنی مطلوب یعنی دکچه صریح نیست و بدین معنی آنچه درلغت عرب موضوع و در کتب متداوله مسطور گشته لفظ وشیعه و دجاجه است چنانکه بر متتبع پوشیده نیست. (حاشیۀ برهان چ معین از حاشیۀ برهان چ کلکته) : آمد یک بیوه زن مسکینی درویش و دو گروهه ریسمان انداخت. (ترجمه دیاتسارون، انجیل مرقس باب 12 ص 270)
لغت نامه دهخدا
گلوله ریسمان و پنبه: هر غنیمتی که می افتد از اندک و بیش تا گروهه ریسمانی یا پاره ای پشم هیچکس سوزنی تصرف نکردی، گلوله خمیر زواله: گروهه چو شد پهن باز از تنور برآمد چو خور گفتم از بیخودی... (احمد اطعمه)، حلوایی است کلیچه کریچه کعب الغزال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروهک
تصویر گروهک
((گُ هَ))
گروه کوچک، حزب یا جمعیت سیاسی کوچک یا بی اهمیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گروهه
تصویر گروهه
((گُ هِ))
گلوله، گلوله ای که از پنبه، خمیر یا هر چیز دیگر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرویی
تصویر گرویی
امانی
فرهنگ واژه فارسی سره
گروهی، گروه
دیکشنری اردو به فارسی