جدول جو
جدول جو

معنی گروهه

گروهه(گُ هََ / هَِ)
گلوله خواه گلولۀ ریسمان باشد و خواه گلولۀ توپ وتفنگ و گلولۀ بازی و گلولۀ خمیر نان و پنبه و گلولۀ کمان گروهه و امثال آن و بعربی جلاهق خوانند. (برهان) (آنندراج). گلولۀ کمان گروهه و امثال آن و بعربی جلاهق خوانند. (برهان) (آنندراج). گلولۀ ریسمان که عورات می ریسند و آن را فرموک و دستگی نیز میگویند. (جهانگیری). بندق. (غیاث) (آنندراج) :
گره به روی و میان پای پرگروهۀ هار.
مختاری.
بگوه کودک یک ماهه ریده جلق زدی
بگوی لخلخه برداشتی گروهۀ هار.
سوزنی.
هر غنیمتی که می افتد از اندک و بیش تا گروهۀ ریسمانی یا پارۀ پشم، هیچکس سوزنی تصرف نکردی. (ترجمه تاریخ اعثم کوفی ص 32) ، حلوایی باشد که عربان کعب الغزال گویند. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا). و آن را کلیچه گویند. (انجمن آرا). کریچه. (جهانگیری) ، گلولۀ خمیر. (آنندراج). زواله. (جهانگیری) :
چون تو ترتیب نان و خوان سازی
سه گروهه سپهر لاک تو باد.
؟ (آنندراج).
گروهه چو شد پهن باز از تنور
برآمد چو خور گفتم از بیخودی.
احمد اطعمه (از فرهنگ سروری ج 3 ص 1233).
، گروه و جماعت مردم. (برهان). رجوع به گروه شود
لغت نامه دهخدا