جدول جو
جدول جو

معنی گروه - جستجوی لغت در جدول جو

گروه
کمیته، جماعت، هیئت، فرقه
تصویری از گروه
تصویر گروه
فرهنگ واژه فارسی سره
گروه
جماعت، جمعی از مردم، دسته ای از حیوانات
گروه خونی: در پزشکی نوع خون انسان یا برخی پستانداران که بر اساس وجود یا عدم آنتی ژن های خاص، بر سطح گلبول های قرمز تقسیم بندی می شود و شامل گروه های a، b، ab و o است
تصویری از گروه
تصویر گروه
فرهنگ فارسی عمید
گروه
جماعت، جمعی از مردم را گویند
تصویری از گروه
تصویر گروه
فرهنگ لغت هوشیار
گروه
((گَ رُ گَ))
دسته، جمعیت، امت، فرقه، واحدی از سربازان شامل 9 نفر، امتیاز کارمند از جهت مدرک تحصیلی و سابقه کار که خود به چند پایه تقسیم می شود، اصطلاحی است که در دانشگاه ها به جای کلمه انگلیسی دپارتمان یعنی جزوی از دانشگاه
تصویری از گروه
تصویر گروه
فرهنگ فارسی معین
گروه
Horde
تصویری از گروه
تصویر گروه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گروه
horda
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گروه
Horde
دیکشنری فارسی به آلمانی
گروه
horda
دیکشنری فارسی به لهستانی
گروه
орда
دیکشنری فارسی به روسی
گروه
орда
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گروه
horda
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گروه
horde
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گروه
orda
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گروه
horde
دیکشنری فارسی به هلندی
گروه
झुंड
دیکشنری فارسی به هندی
گروه
kawanan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گروه
دیکشنری فارسی به کره ای
گروه
הֲמוֹן
دیکشنری فارسی به عبری
گروه
部落
دیکشنری فارسی به چینی
گروه
群れ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گروه
orda
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گروه
kundi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گروه
กลุ่ม
دیکشنری فارسی به تایلندی
گروه
দল
دیکشنری فارسی به بنگالی
گروه
قبیلہ
دیکشنری فارسی به اردو
گروه
جماعةٌ
دیکشنری فارسی به عربی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دسته جمعی، جمعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گروهه
تصویر گروهه
گروه برای مثال ز بس گروهۀ زنبوره های تندرغو / ز بس گلولۀ خمپاره های تنّین ون (قاآنی - ۶۲۸)
گلولۀ خمیر یا گل یا پنبه امثال آن
فرهنگ فارسی عمید
گلوله ریسمان و پنبه: هر غنیمتی که می افتد از اندک و بیش تا گروهه ریسمانی یا پاره ای پشم هیچکس سوزنی تصرف نکردی، گلوله خمیر زواله: گروهه چو شد پهن باز از تنور برآمد چو خور گفتم از بیخودی... (احمد اطعمه)، حلوایی است کلیچه کریچه کعب الغزال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروهه
تصویر گروهه
((گُ هِ))
گلوله، گلوله ای که از پنبه، خمیر یا هر چیز دیگر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گروهک
تصویر گروهک
((گُ هَ))
گروه کوچک، حزب یا جمعیت سیاسی کوچک یا بی اهمیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
Cliquish
دیکشنری فارسی به انگلیسی