مخفف گرمگاه: چرخ از سموم گرمگه، زاده وبا هر چاشتگه دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده. خاقانی (چ سجادی ص 291). بس زار که بگذاشتیم روز چون گرمگهش بود بامداد. مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 99). رجوع به گرمگاه شود
مخفف گرمگاه: چرخ از سموم گرمگه، زاده وبا هر چاشتگه دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده. خاقانی (چ سجادی ص 291). بس زار که بگذاشتیم روز چون گرمگهش بود بامداد. مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 99). رجوع به گرمگاه شود
اطراف. کمر. میان. لگن خاصره: دریغ آن کمربند و آن گردگاه دریغ آن کئی برز و بالای شاه. فردوسی. دلیران به خوردن نهادند سر چو آسوده شد گردگاه از کمر. فردوسی
اطراف. کمر. میان. لگن خاصره: دریغ آن کمربند و آن گردگاه دریغ آن کئی برز و بالای شاه. فردوسی. دلیران به خوردن نهادند سر چو آسوده شد گردگاه از کمر. فردوسی
آلت تناسل و شرم مرد و زن. (ناظم الاطباء). به معنی عورت است. (انجمن آرا). مرادف شرمجای. (آنندراج). خربت. (منتهی الارب). معرنفط. (منتهی الارب). آنجا که آلت تناسل جای دارد. محل عورت مرد یا زن از قبل ودبر. عورت. قبل و دبر. شرم. فرج. نهانگاه. سوآت. هریک از دو قسمت پوشیدنی از پیش و پس اعم از مرد و زن: لیبدی لهما ما وری عنهما من سؤاتهما، تاآشکار گرداند بر ایشان آنچه پوشیده بود از نظر ایشان از شرمگاه ایشان. (قرآن 20/7). (یادداشت مؤلف). خالی است به شرمگاهت ای مه که گر او در چشم بود دیده نباشد مگر او. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). رجوع به شرم و شرم جای شود
آلت تناسل و شرم مرد و زن. (ناظم الاطباء). به معنی عورت است. (انجمن آرا). مرادف شرمجای. (آنندراج). خربت. (منتهی الارب). معرنفط. (منتهی الارب). آنجا که آلت تناسل جای دارد. محل عورت مرد یا زن از قبل ودبر. عورت. قبل و دبر. شرم. فرج. نهانگاه. سوآت. هریک از دو قسمت پوشیدنی از پیش و پس اعم از مرد و زن: لیبدی لهما ما وری عنهما من سؤاتهما، تاآشکار گرداند بر ایشان آنچه پوشیده بود از نظر ایشان از شرمگاه ایشان. (قرآن 20/7). (یادداشت مؤلف). خالی است به شرمگاهت ای مه که گر او در چشم بود دیده نباشد مگر او. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). رجوع به شرم و شرم جای شود
خرگاه و خیمۀ بزرگ و مدور است. (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : از علو همت فراش خرمگاه قدر. شمس جندی (از فرهنگ جهانگیری). ، سبزه زار. (ناظم الاطباء) : تابش رخسار تو از راه چشم کرد خرمگاه تو از ارغوان. خاقانی
خرگاه و خیمۀ بزرگ و مدور است. (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : از علو همت فراش خرمگاه قدر. شمس جندی (از فرهنگ جهانگیری). ، سبزه زار. (ناظم الاطباء) : تابش رخسار تو از راه چشم کرد خرمگاه تو از ارغوان. خاقانی
محل سرای. و بمعنی منکوحه و حلیله نیز آرند، تسمیهالحال باسم المحل. فارسیان بر بعض الفاظ با وصف معنی ظرفیت لفظ، گاه و خانه زیاده کنند، چنانکه حرمگاه و مکتب خانه و بزمگاه و حرم سرا. (از غیاث) : نهان خانه صبحگاهی شود حرمگاه سرّ الهی شود. نظامی
محل سرای. و بمعنی منکوحه و حلیله نیز آرند، تسمیهالحال باسم المحل. فارسیان بر بعض الفاظ با وصف معنی ظرفیت لفظ، گاه و خانه زیاده کنند، چنانکه حرمگاه و مکتب خانه و بزمگاه و حرم سرا. (از غیاث) : نهان خانه صبحگاهی شود حرمگاه سِرّ الهی شود. نظامی
میان روز باشد که هوا در نهایت گرمی است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). هاجره. (منتهی الارب). غائره. (ملخص اللغات حسن خطیب). هجیره. (منتهی الارب) : تنش زرد و گوش و دهانش سیاه ندیدی کس او را مگر گرمگاه. فردوسی. چو تشنه گشته و گم بوده مردمی بودم بطمع آب روان گرمگاه سوی سراب. فرخی. یک روز گرمگاه در سراپرده به خرگاه بود به صحرای بست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 458). یک گرمگاه این غلامان و مقدمان محمودی مستنکر بابارانیهای کرباسین و دستارهای در سر گرفته پیاده بنزدیک امیر مسعود آمدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 134). بروز دگر ناگهان گرمگاه رسیدند در لشکر کینه خواه. (گرشاسب نامه). یکی را بر جنازه ای برنهادند و بدان بهانه بسیاری بهم برآمدند و به گرمگاهی سوی هاشمیه رفتند. (مجمل التواریخ والقصص). به گرمگاه بدشت ار بیفکنی یاقوت چنان گداخته گردد که نقره اندر گاه. ازرقی. گرمگاهی که چو دوزخ بدمد باد سموم تف با حورا چون نکهت حورا بینند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 91). گرمگاهی کافتاب استاده در قلب اسد سنگ و ریگ ثعلبیه بید و ریحان دیده اند. خاقانی. او (علی علیه السلام) گفت یک روز به گرمگاه نزدیک رسول صلوات اﷲ علیه شدم. (تفسیر ابوالفتوح رازی). روز دیگر گرمگاه سلطان در خرگاه خویش آسایش داده بود. (راحهالصدور راوندی). در راه در گرمگاه در سایۀ درختی تکیه کردم. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 131). روزی در وقت گرمگاه در فصل تموز از قصر عارفان بطرفی میرفتم. (انیس الطالبین ایضاً ص 29)
میان روز باشد که هوا در نهایت گرمی است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). هاجِره. (منتهی الارب). غائِره. (ملخص اللغات حسن خطیب). هَجیرَه. (منتهی الارب) : تنش زرد و گوش و دهانش سیاه ندیدی کس او را مگر گرمگاه. فردوسی. چو تشنه گشته و گم بوده مردمی بودم بطمع آب روان گرمگاه سوی سراب. فرخی. یک روز گرمگاه در سراپرده به خرگاه بود به صحرای بست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 458). یک گرمگاه این غلامان و مقدمان محمودی مستنکر بابارانیهای کرباسین و دستارهای در سر گرفته پیاده بنزدیک امیر مسعود آمدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 134). بروز دگر ناگهان گرمگاه رسیدند در لشکر کینه خواه. (گرشاسب نامه). یکی را بر جنازه ای برنهادند و بدان بهانه بسیاری بهم برآمدند و به گرمگاهی سوی هاشمیه رفتند. (مجمل التواریخ والقصص). به گرمگاه بدشت ار بیفکنی یاقوت چنان گداخته گردد که نقره اندر گاه. ازرقی. گرمگاهی که چو دوزخ بدمد باد سموم تف با حورا چون نکهت حورا بینند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 91). گرمگاهی کافتاب استاده در قلب اسد سنگ و ریگ ثعلبیه بید و ریحان دیده اند. خاقانی. او (علی علیه السلام) گفت یک روز به گرمگاه نزدیک رسول صلوات اﷲ علیه شدم. (تفسیر ابوالفتوح رازی). روز دیگر گرمگاه سلطان در خرگاه خویش آسایش داده بود. (راحهالصدور راوندی). در راه در گرمگاه در سایۀ درختی تکیه کردم. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 131). روزی در وقت گرمگاه در فصل تموز از قصر عارفان بطرفی میرفتم. (انیس الطالبین ایضاً ص 29)