جدول جو
جدول جو

معنی گرمگاه - جستجوی لغت در جدول جو

گرمگاه
میان روز که هوا گرم است، ظهر، هنگام ظهر، جای گرم
تصویری از گرمگاه
تصویر گرمگاه
فرهنگ فارسی عمید
گرمگاه
میان روز که هوا بنهایت گرمی است: گرمگاهی که چو دوزخ بدمد باد سموم تف با حورا چون نکهت حورا بیند. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرمگاه
تصویر شرمگاه
آلت تناسلی، شرم جای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردگاه
تصویر گردگاه
اطراف کمر، تهیگاه، کمر
فرهنگ فارسی عمید
(گَ گَهْ)
مخفف گرمگاه:
چرخ از سموم گرمگه، زاده وبا هر چاشتگه
دفع وبا را جام شه یاقوت کردار آمده.
خاقانی (چ سجادی ص 291).
بس زار که بگذاشتیم روز
چون گرمگهش بود بامداد.
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 99).
رجوع به گرمگاه شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
اطراف. کمر. میان. لگن خاصره:
دریغ آن کمربند و آن گردگاه
دریغ آن کئی برز و بالای شاه.
فردوسی.
دلیران به خوردن نهادند سر
چو آسوده شد گردگاه از کمر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
قریه ای است در نیم فرسنگی میانۀ جنوب و مشرق خشت. (فارس نامۀ ناصری گفتار دوم ص 195)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
در دیگ بریان پلاو، جایی را گویند که محاذی گردن گوسفند بریان باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
آلت تناسل و شرم مرد و زن. (ناظم الاطباء). به معنی عورت است. (انجمن آرا). مرادف شرمجای. (آنندراج). خربت. (منتهی الارب). معرنفط. (منتهی الارب). آنجا که آلت تناسل جای دارد. محل عورت مرد یا زن از قبل ودبر. عورت. قبل و دبر. شرم. فرج. نهانگاه. سوآت. هریک از دو قسمت پوشیدنی از پیش و پس اعم از مرد و زن: لیبدی لهما ما وری عنهما من سؤاتهما، تاآشکار گرداند بر ایشان آنچه پوشیده بود از نظر ایشان از شرمگاه ایشان. (قرآن 20/7). (یادداشت مؤلف).
خالی است به شرمگاهت ای مه که گر او
در چشم بود دیده نباشد مگر او.
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج).
رجوع به شرم و شرم جای شود
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
خرگاه و خیمۀ بزرگ و مدور است. (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
از علو همت فراش خرمگاه قدر.
شمس جندی (از فرهنگ جهانگیری).
، سبزه زار. (ناظم الاطباء) :
تابش رخسار تو از راه چشم
کرد خرمگاه تو از ارغوان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
محل سرای. و بمعنی منکوحه و حلیله نیز آرند، تسمیهالحال باسم المحل. فارسیان بر بعض الفاظ با وصف معنی ظرفیت لفظ، گاه و خانه زیاده کنند، چنانکه حرمگاه و مکتب خانه و بزمگاه و حرم سرا. (از غیاث) :
نهان خانه صبحگاهی شود
حرمگاه سرّ الهی شود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
میان روز باشد که هوا در نهایت گرمی است. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). هاجره. (منتهی الارب). غائره. (ملخص اللغات حسن خطیب). هجیره. (منتهی الارب) :
تنش زرد و گوش و دهانش سیاه
ندیدی کس او را مگر گرمگاه.
فردوسی.
چو تشنه گشته و گم بوده مردمی بودم
بطمع آب روان گرمگاه سوی سراب.
فرخی.
یک روز گرمگاه در سراپرده به خرگاه بود به صحرای بست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 458). یک گرمگاه این غلامان و مقدمان محمودی مستنکر بابارانیهای کرباسین و دستارهای در سر گرفته پیاده بنزدیک امیر مسعود آمدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 134).
بروز دگر ناگهان گرمگاه
رسیدند در لشکر کینه خواه.
(گرشاسب نامه).
یکی را بر جنازه ای برنهادند و بدان بهانه بسیاری بهم برآمدند و به گرمگاهی سوی هاشمیه رفتند. (مجمل التواریخ والقصص).
به گرمگاه بدشت ار بیفکنی یاقوت
چنان گداخته گردد که نقره اندر گاه.
ازرقی.
گرمگاهی که چو دوزخ بدمد باد سموم
تف با حورا چون نکهت حورا بینند.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 91).
گرمگاهی کافتاب استاده در قلب اسد
سنگ و ریگ ثعلبیه بید و ریحان دیده اند.
خاقانی.
او (علی علیه السلام) گفت یک روز به گرمگاه نزدیک رسول صلوات اﷲ علیه شدم. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
روز دیگر گرمگاه سلطان در خرگاه خویش آسایش داده بود. (راحهالصدور راوندی). در راه در گرمگاه در سایۀ درختی تکیه کردم. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف ص 131). روزی در وقت گرمگاه در فصل تموز از قصر عارفان بطرفی میرفتم. (انیس الطالبین ایضاً ص 29)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رزمگاه
تصویر رزمگاه
میدان جنگ، مکان جنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمگان
تصویر ارمگان
تربیت کننده، مربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرامگاه
تصویر آرامگاه
وطن، موطن، مسکن، گور، مزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درسگاه
تصویر درسگاه
آموزگاه آموزشگاه مدرسه مکتب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریگاه
تصویر گریگاه
جایی در دیگ بریان پلو که محاذی گردن گوسفند بریان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردگاه
تصویر گردگاه
اطراف کمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمگاه
تصویر شرمگاه
آلت تناسل
فرهنگ لغت هوشیار
میان روز که هوا بنهایت گرمی است: گرمگاهی که چو دوزخ بدمد باد سموم تف با حورا چون نکهت حورا بیند. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرمگاه
تصویر خرمگاه
خیمه گاه خرگاه بزرگ و مدور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامگاه
تصویر بامگاه
هنگام صبح، صبحگاه، بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیمگاه
تصویر بیمگاه
جای بیم و ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزمگاه
تصویر بزمگاه
مجلس شراب و جشن و جای عیش و شادمانی و ضیافت خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم گاه
تصویر گرم گاه
میان روز که هوا بسیار گرم است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردگاه
تصویر گردگاه
((گِ))
کمر، میان، لگن خاصره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرمگاه
تصویر خرمگاه
((خُ رَّ))
خرگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرمگاه
تصویر شرمگاه
آلت تناسلی (مرد یا زن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذرگاه
تصویر گذرگاه
معبر، معبر، مسیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرامگاه
تصویر آرامگاه
مقبره، قبر، مدفن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برشگاه
تصویر برشگاه
تقاطع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چراگاه
تصویر چراگاه
مرتع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شامگاه
تصویر شامگاه
غروب، آقشام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گاهگاه
تصویر گاهگاه
احیانا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگرگاه
تصویر نگرگاه
منظر
فرهنگ واژه فارسی سره