جدول جو
جدول جو

معنی گرمک - جستجوی لغت در جدول جو

گرمک
میوه ای زرد رنگ، شیرین و آبدار، از خانوادۀ خربزه
تصویری از گرمک
تصویر گرمک
فرهنگ فارسی عمید
گرمک
(گَ مَ)
دهی است جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین، واقع در 15هزارگزی جنوب باختری آوج و یکهزارگزی راه عمومی. هوای آن سرد و دارای 473 تن سکنه است. آب آنجا از رود محلی تأمین میشود و محصول آن غلات مختصر انگور و عسل، شغل اهالی زراعت و قالی و جاجیم بافی است. در تابستان ایل بغدادی بحدود این ده می آیند. راه آن مالرو است و ماشین نیز میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
گرمک
مصغر گرم، یکی از گونه های خربزه که پیش رس است و دارای پوست زرد و سفید مایل بزرد میباشد شکلش شلغمی و یا متمایل به کروی است. معمولا نرمتر از خربزه ولی بی مزه تر از آنست، باقلای در آب جوشانیده
فرهنگ لغت هوشیار
گرمک
((گَ مَ))
نوعی خربزه که پیش رس است و دارای پوست زرد و سفید مایل به زرد می باشد. شکلش شلغمی و یا متمایل به کروی است. معمولاً نرم تر از خربزه ولی بی مزه تر از آن است، باقلای در آب جوشانیده
فرهنگ فارسی معین
گرمک
استخوان قوزک پا، گرمک، نوعی طالبی مرغوب و زودرس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برمک
تصویر برمک
(پسرانه)
عنوان اجداد خاندان برمکیان و در اصل عنوان و لقبی بوده که به رئیس روحانی معبد بودایی بلخ می دادند، برمک معروف پدربزرگ یحیی وزیر مشهور هارون الرشید است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گربک
تصویر گربک
گربه، پستانداری کوچک، گوشت خوار و بسیار چالاک، با پوزۀ کوتاه، سبیل های دراز، موهای نرم و چنگال های تیز که جانوران کوچک مانند موش، گنجشک و ماهی را شکار می کند و غالباً شب ها به شکار و دزدی می پردازد. چشم هایش در تاریکی می درخشد و مردمک آن در تاریکی گرد و در روشنایی روز شبیه خط عمودی باریکی می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمرک
تصویر گمرک
مالیاتی در مرز که از کالاهای وارد یا صادر شده، اخذ می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرمک
تصویر نرمک
آهسته، آرام، یواش، بی شتاب، دارای حرکت کند، بی سر و صدا، با صدای کم و پایین، متین، باوقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرمب
تصویر گرمب
صدای برخورد چیزی سنگین به زمین یا به چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرمک
تصویر چرمک
گلولۀ نخ که روی دوک پیچیده شود، بادریسۀ دوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردک
تصویر گردک
مصغر گرد، گرد، حجلۀ عروس، برای مثال ز گردک های دورادور بسته / مه و خورشید چشم از نور بسته (نظامی۲ - ۲۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارمک
تصویر ارمک
نوعی پارچۀ نخی خاکستری رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرمک
تصویر خرمک
مهرۀ سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم به گردن اطفال ببندند، چشم زد، برای مثال ترسم چشمت رسد که سخت خطیری / چون که نبندند خرمکت به گلو بر (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درمک
تصویر درمک
آرد سپید، خاک نرم، سوده سونش
فرهنگ لغت هوشیار
گربه: بیاورد پس کردیه (خواهر بهرام چوبینه) گربکی که پیدانبد گربه از کودکی
فرهنگ لغت هوشیار
مالیاتی که در مرز از کالاهائی که وارد یا صادر میشود میگیرند ترکی از ایتالیایی به آرش سوداگری در انگلیسی واژه برابر گمرک} گمرسی {است کوستاک باژ وجهی که دولت برای دخول یا خروج کالا و مال التجاره گیرد: تلگراف اندر زمان ناصرالدین شد درست پس مظفر شاه گمرک را نمود اصلاح و پست، جمع (غلط) گمرکات. یا اداره گمرک. اداره ای که اخذ وجوه گمرک بعهده آن محول است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرما
تصویر گرما
حرارت، مقابل سرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمب
تصویر گرمب
آواز سقوط چیزی سنگین از جایی بلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمش
تصویر گرمش
گرمی حرارت، تب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمی
تصویر گرمی
حرارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرهک
تصویر گرهک
گره خرد عقده کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره اسفنجیان که در نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا روید (در خراسان نیز روییده میشود) گیاهی است یکساله و علفی که گلهایش منظم و کاملند و جزو سبزیهای صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف میشود دانه اش قی آور است قطف سرمج سرمق
فرهنگ لغت هوشیار
گرد (مدور) کوچک، خرگاه مدور کوچک که خاص شاه و امیر باشد: دو گردک داشتی خسرو مهیا برآموده بگوهر چون ثریا. (نظامی)، حجله عروس: آمد از حمام در گردک فسوس پیش او بنشست دختر چون عروس. (مثنوی) یا شب گردک. شب زفاف، نانی که درون آنرا پر از حلوای قند و مغز بادام و پسته و غیره کنند و پزند کلنبه کلیچه
فرهنگ لغت هوشیار
کرم کوچک، تصغیر کرم یکی از کرمها طفیلی از راسته نماتود ها و از رده کرمها گرد که بدنی کوچک و باریک و سفید رنگ دارد. نر و ماده این جانور از هم جدا هستند. طول نر ها بین 5 تا 6 میلیمتر و ماده ها بطول 9 تا 12 میلیمترند. ماده تخمها خود را در چین های مخرج میریزد و بهمین سبب موجب خارش شدید میشود. خاراندن مخرج و آلوده شدن انگشتان سبب آلودگی ظروف و اشخاص باین انگل میگردد و در دختر بچه ها ممکنست کرم وار مهبل شود و ایجاد تحریک و ترشح کند و گاهی در پسر بچه ها نیز وارد مجرای ادرار میشود کرم سنجاقی او کسیور
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای ازبزیون (بزیون قماش) در گذشته از پشم شتر و امروز از پنبه سمینه (دانسته باد که ارمک در پارسی از گیاهان است و بدان ریش بز نیز می گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمک
تصویر ارمک
((اُ مَ))
نام چند گونه درختچه از تیره ریش بزها است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارمک
تصویر ارمک
((اُ مَ))
پارچه پشمینه، صوف، کلاه پشمین، پارچه ای پنبه ای به رنگ خاکستری
فرهنگ فارسی معین
((کِ مَ))
نوعی سوپاپ لاستیک دوچرخه که در موقع باد زدن به طور خودکار باز و بسته می شود و از خروج باد لاستیک جلوگیری می کند، نوعی کرم کوچک سفید رنگ که در چین های مخرج (خصوصاً انسان) تخم ریزی می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردک
تصویر گردک
((گِ دَ))
مصغر گرد به معنی خیمه کوچک، حجله عروس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرمب
تصویر گرمب
((گُ رُ))
صدای سقوط چیزی سنگین از جایی بلند
گرمب گرمب: صدای پی در پی افتادن یا کوفتن و زدن چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرما
تصویر گرما
((گَ))
حرارت، سختی گرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گمرک
تصویر گمرک
باژگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرما
تصویر گرما
حرارت
فرهنگ واژه فارسی سره
بلال، ذرت
فرهنگ گویش مازندرانی