جدول جو
جدول جو

معنی چرمک

چرمک
گلولۀ نخ که روی دوک پیچیده شود، بادریسۀ دوک
تصویری از چرمک
تصویر چرمک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چرمک

چرمک

چرمک
لغز و چیستان را گویند. (برهان) (آنندراج). لغز و چیستان. (ناظم الاطباء). چربک
لغت نامه دهخدا

چرمک

چرمک
دهی جزء دهستان کوهپایه بخش حومه شهرستان ساوه که در 30هزارگزی باختر ساوه و 20هزارگزی راه عمومی واقع است و 168 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، بنشن، انار و انجیر، شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن گلیم و جاجیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

ارمک

ارمک
گونه ای ازبزیون (بزیون قماش) در گذشته از پشم شتر و امروز از پنبه سمینه (دانسته باد که ارمک در پارسی از گیاهان است و بدان ریش بز نیز می گویند)
فرهنگ لغت هوشیار

برمک

برمک
عنوان اجداد خاندان برمکیان و در اصل عنوان و لقبی بوده که به رئیس روحانی معبد بودایی بلخ می دادند، برمک معروف پدربزرگ یحیی وزیر مشهور هارون الرشید است
برمک
فرهنگ نامهای ایرانی

چریک

چریک
سربازان داوطلب که در نظام خدمت نکرده و تعلیمات نظامی را فرا نگرفته باشند ترکی خود جنگ سربازانی داوطلب تعلیم ندیده جنگجویانی که از افراد عشایر و قبایل گرد آورند و بیاری سربازان تعلیم دیده فرستند حشر
فرهنگ لغت هوشیار