آنکه میگرداند. مقلب. محول. مدبر: بلی در طبع هر داننده ای هست که با گردنده گرداننده ای هست. نظامی. بی تکلف پیش هر داننده هست آنکه با گردنده گرداننده هست. مولوی
آنکه میگرداند. مقلب. محول. مدبر: بلی در طبع هر داننده ای هست که با گردنده گرداننده ای هست. نظامی. بی تکلف پیش هر داننده هست آنکه با گردنده گرداننده هست. مولوی
دردکن. دردآورنده. مورث رنج و الم. دردآور. آزاردهنده: بضرورت برسانید وقتی که سلطان در خشم بود از اخبار دردکننده که برسیده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 609)
دردکن. دردآورنده. مورث رنج و الم. دردآور. آزاردهنده: بضرورت برسانید وقتی که سلطان در خشم بود از اخبار دردکننده که برسیده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 609)