- گردران
- ران پر از گوشت و گرد، بیخ ران
معنی گردران - جستجوی لغت در جدول جو
- گردران
- استخوان ران که بر آن گوشت بسیار باشد قسمت پر گوشت ران گوسفند و گاو و غیره لمبر: بر ماده شد تیزو بگشاد دست (شست) بر شیر با گرد رانش بخست. یا گرد ران با گردن است. (مثل)، یعنی قصاب باید گرد ران را با گردن تواما بفروشد: دست بر رانش نهادم مشت زد بر گردنم این مثل با یادم آمد گرد ران با گردن است (سوزنی)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کوهان شتر، کمرگاه، گودبان، گرده بان، سنام
گردو، میوه ای گرد با یک پوستۀ سبز، یک پوستۀ سخت چوبی و مغز پر روغن و متقارن، درخت بزرگ و تناور این میوه با چوب بسیار محکم که برای ساختن اشیای چوبی گران بها به کار می رود، گوز، گوزبن، جوز
درخت گردو گوز جوز: میل کودک به گردکان و مویز بیش باشد که بر خدای عزیز. (اوحدی) یا گردکان بر گنبد بودن، ناپایدار بودن بی ثبات بودن: پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است. (گلستان) یا گردکان هندی. جوز هندی نارگیل
کو هان شتر: رحم آمد مر شتر را گفت هین برجه و بر گردبان من نشین. (مثنوی)
گردنده، در حال گردیدن
سه گروهان، یک سوم عدۀ هنگ
چرخنده، دوار، متحرک، بحرکت دوری سه گروهان
اهالی
صرف، مدیریت
هر دو شانه: شانه ها
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
یاری کننده درستکاران، نام پادشاهان معروف اشکانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از پادشاهان اشکانی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مرکب از ارد (درستی و راستی و پارسائی) + لان (مزید موخر)، نام طایفه ای از ایلات کرد ایران
مقامات
حرکت دهنده باد، فرشته ای که باد را حرکت دهد
دور، برکنار
آنکه دهانش مملو از چیزی باشد
عضبناک خشمگین، متکبر خود پرست مغرور، ناخشنود ناراضی
بی پدیجه از ماهیان (پدیجه فلس ماهی)
فرشتۀ حرکت دهندۀ باد، برای مثال آدمی چون کشتی است و بادبان / تا کی آرد باد را آن بادران (مولوی - ۳۴۶)
گردآلود، پرگرد و خاک
اطراف کمر، تهیگاه، کمر
در حال گراییدن، گراینده
سقز، مادۀ صمغی چسبناک که از تنۀ درخت بنه گرفته می شود و از آن اسانسی به دست می آید که از مخلوط آن با موم لاک درست می کنند
سر سنگین، ناخشنود، خشمناک، مغرور، مست
دور زدن، چرخیدن، گشتن، برای مثال بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان / به هر جفا که توانی که سنگ زیرینم (سعدی۲ - ۵۱۵) ، تغییر کردن، شدن، برای مثال نگردم از تو تا بی سر «نگردم» / ز تو تا درنگردم بر نگردم (نظامی۲ - ۲۹۷)
پهلوان وار، به روش پهلوانان مانند پهلوان