جدول جو
جدول جو

معنی گردبازو - جستجوی لغت در جدول جو

گردبازو
آنکه بازوان قوی و پرگوشت دارد
تصویری از گردبازو
تصویر گردبازو
فرهنگ فارسی عمید
گردبازو
(گِ)
پادشاه مازندران پسر علی شهریار وفات او به محرم سال 537 هجری قمری بوده است. (حبیب السیر چ تهران ص 365) : و از خواجگان حبشی که مشیران ملک... بودند چون شریف الدین گردبازوو... همه حنفیان معتمد بودند. (کتاب النقض ص 487)
لغت نامه دهخدا
گردبازو
(گِ)
آنکه پری گوشت در وی بمثابه ای بود که پستی و گوی دست و پایش نمودار نباشد گویا آن را با چرخ خراط درست کرده اند. (آنندراج) :
سیه کوله و گردبازو منم
گران کوه را همترازو منم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
گردبازو
آنکه بازوان پر گوشت دارد چنانکه گویی آنرا خراطی کرده اند: سیه کوله و گرد بازو منم گران کوه را هم ترازو منم. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصادم دو جریان با یکدیگر که گرد هم می چرخد و تنورۀ بزرگی از گرد و خاک که دارای حرکت دورانی است تشکیل می دهد و وسعت میدان آن تا حدود صد مایل دیده شده است، دیوباد، سنگ دوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردبان
تصویر گردبان
کوهان شتر، کمرگاه، گودبان، گرده بان، سنام
فرهنگ فارسی عمید
(گِ)
مصحف گردباد است. (شعوری ج 2 ص 311)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
حاشیه باف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
آن باد بود که برمثال آسیایی گردد. بادی گرد. بادی باشد که خاک رابشکل مناری بر آسمان برد و با لفظ پیچیدن استعمال شود. بهندی بگوله نامند. (غیاث) (آنندراج). صرصر. زوبعه. اعصار. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) :
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده
چو گردون گردبادی تند گردی تیره اندروا.
فرخی.
ز بیم تیغ تو تا چین ز ترکان ره تهی گردد
اگر زین سوی جیحون گردبادی خیز از میله.
فرخی.
همی گرفت به ببر و همی گرفت به یوز
چو گردباد همی گشت بر یمین و یسار.
فرخی.
گردبادی شود و دامن صحرا گیرد
گر به دیوارفتد سایۀ دیوانۀ ما.
صائب.
جلوه ها میدهد از شاخ غزالان خیال
گردبادی که به دشت دل ما می پیچد.
بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خِ عَ)
زن بدکار. فاحشه. (آنندراج). روسپی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
عمل نردباز. نرادی. نرد باختن. رجوع به نردباز شود:
گهی جستن به غمزه چاره سازی
گهی کردن به بوسه نردبازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بد عملی. زناکاری. قحبگی. (ناظم الاطباء). عمل مردباز. رجوع به مردباز شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
عمل گردوباز. قسمی بازی گردو است. و آن چنان است که دو گردو را پهلوی یکدیگر می نهند یا چند گردو را دوبه دو به فاصله معین می چینند، سپس طرف بازی گردویی را که با کنار هر دو سبابۀ خود بطرف گردو غلطاند، اگر به گردوی طرف بخورد برنده است و اگر از آن گذشت نوبت بطرف دیگر میرسد که همین عمل را انجام میدهد
لغت نامه دهخدا
(بُ رُ)
آنکه با گردو بازی کند. و رجوع به گردوبازی شود
لغت نامه دهخدا
موفق... بزرگترین امرای دورۀ سلطان سلیمانشاه بن محمد بن ملکشاه بن الب ارسلان بن جغر بیک بن میکائیل بن سلجوق بود. رجوع به تاریخ گزیده ص 469 و 471 شود
لغت نامه دهخدا
(گِ دَ / دِ)
گردباد و آن بادی باشد که خاک را بشکل مناری بر آسمان برد. (برهان) :
کسی باید آنگه که تو باد خوردی
که آرد سوی مرز تو گردباده.
سوزنی.
تدبیر کارسازت بی دست برد حیلت
اندر غبار شبهت مانند گردباده.
سیف اسفرنگی
لغت نامه دهخدا
(گِ بَ)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 54هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 44هزارگزی باختر راه شوسۀ مهاباد به سردشت. هوای آن کوهستانی، معتدل و سالم و دارای 180 تن جمعیت است. آب آن از رود خانه بادین آباد تأمین میشود. و محصول آن توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ لَ / لِ)
بالش کوچک و مدور که به وقت خواب زیر رخساره نهند و به هندی گل تکیه گویند، میتواند که گل تکیه بضم اول باشد مخفف گول تکیه و لفظ گردبالش بر همین دال است و بعضی اهل لغت قایلند که ماقبل شین بالش کسره وفتح هر دو صحیح است. (غیاث) (آنندراج) :
سر سفله را گردبالش منه
سر مردم آزار بر سنگ به.
سعدی (بوستان).
... و دهل زنان متکا و گردبالش و... (نظام قاری ص 154)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
نرّاد. آنکه نرد بازی کند. (ناظم الاطباء). نردبازنده
لغت نامه دهخدا
(گَ)
درختی در بهشت، آنکه با دستی خورد و با دستی منع کند، پیشوا. فرمانده. رئیس، کندۀ چوبینی مر صنعتکاران را که بر زمین نشانند برای جلا دادن کارهای خود، گریبان پیراهن و گردن و سینۀ پیراهن. (ناظم الاطباء) ، کوهان شتر:
رحم آمد مر شتر راگفت هین
برجه و بر گردبان من نشین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
کو هان شتر: رحم آمد مر شتر را گفت هین برجه و بر گردبان من نشین. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
آن باد که بر مثال آسیایی گردد، تنوره بزرگ گرد و خاک که در اثر وزش باد میچرخد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردباف
تصویر گردباف
حاشیه باف
فرهنگ لغت هوشیار
گردباد: تدبیر کارسازت بی دستبرد حیلت اندر غبار شبهت مانند گردباده. (سیف اسفرنگ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردباد
تصویر گردباد
((گِ))
بادی باحرکت چرخشی توأم رو به جلو و رو به بالا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردبان
تصویر گردبان
((گَ))
کوهان شتر
فرهنگ فارسی معین
گردباد آفت و بلا است و همان طور که نه از علت بروز گردباد آگاهی داریم و نه از زمان پیدایش آن از لحظه وقوع حادثه و آفت نیز بی خبریم. چنان چه در خواب ببینید گردبادی بر خاسته حادثه ای نا خوشایند اتفاق می افتد ولی ارتباط حادثه با بیننده خواب متناسب با دوری و نزدیکی گردباد است. اگر گرد باد در دور دست باشد حادثه کوچک و کم اهمیت است و چنان چه نزدیک باشد حادثه و آفت و بلا از اهمیت بیشتری برخوردار است. اگر بیننده خواب ببیند که در مرکز گرد باد قرار گرفته بی تردید خطر مرگ او را تهدید می کند و بهتر است او طی روزهای آینده مراقب خویش باشد. اگر بیننده خواب ببیند که گرد باد او را از زمین بلند کرده و به آسمان برده بی آن که بتواند به زمین باز گردد خواب خوبی نیست و پایان زندگی بیننده خواب نزدیک است ولی اگر گردباد او را از زمین بلند کند و ببرد و هم چنان در نزدیکی زمین نگه دارد خطر مرگ در میان نیست. رفتن بدون بازگشت همیشه در خواب ها مرگ تعبیر می شود حتی پرواز بدون برگشت در خواب مساوی با مرگ بیننده خواب است. روی هم رفته دیدن گردباد در خواب خوب نیست بخصوص اگر سیاه باشد. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ اگر خواب ببینید میان تندبادی قرار گرفته اید، علامت آن است که برای ثروتمند شدن نقشه هایی خواهید کشید اما تمام طرحها و نقشه هایتان با شکست روبرو خواهد شد.
۲ـ دیدن گردباد در خواب، علامت آن است که مدتی طولانی با مصیبتی کشمکش خواهید داشت. دوستان در کمال خونسردی و بی تفاوتی با شما رفتار خواهند کرد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
فرفره
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بیل با ساختار مستطیلی شکل جهت کندن ریشه ی درختان ستبر
فرهنگ گویش مازندرانی