جدول جو
جدول جو

معنی گردبازو

گردبازو
آنکه بازوان قوی و پرگوشت دارد
تصویری از گردبازو
تصویر گردبازو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گردبازو

گردبازو

گردبازو
آنکه بازوان پر گوشت دارد چنانکه گویی آنرا خراطی کرده اند: سیه کوله و گرد بازو منم گران کوه را هم ترازو منم. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

گردبازو

گردبازو
آنکه پری گوشت در وی بمثابه ای بود که پستی و گوی دست و پایش نمودار نباشد گویا آن را با چرخ خراط درست کرده اند. (آنندراج) :
سیه کوله و گردبازو منم
گران کوه را همترازو منم.
نظامی
لغت نامه دهخدا

گردبازو

گردبازو
پادشاه مازندران پسر علی شهریار وفات او به محرم سال 537 هجری قمری بوده است. (حبیب السیر چ تهران ص 365) : و از خواجگان حبشی که مشیران ملک... بودند چون شریف الدین گردبازوو... همه حنفیان معتمد بودند. (کتاب النقض ص 487)
لغت نامه دهخدا

گردباده

گردباده
گردباد: تدبیر کارسازت بی دستبرد حیلت اندر غبار شبهت مانند گردباده. (سیف اسفرنگ)
فرهنگ لغت هوشیار

گردبالش

گردبالش
بالش کوچک و مدور که به وقت خواب زیر رخساره نهند و به هندی گل تکیه گویند، میتواند که گل تکیه بضم اول باشد مخفف گول تکیه و لفظ گردبالش بر همین دال است و بعضی اهل لغت قایلند که ماقبل شین بالش کسره وفتح هر دو صحیح است. (غیاث) (آنندراج) :
سر سفله را گردبالش منه
سر مردم آزار بر سنگ به.
سعدی (بوستان).
... و دهل زنان متکا و گردبالش و... (نظام قاری ص 154)
لغت نامه دهخدا

گردباسک

گردباسک
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 54هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 44هزارگزی باختر راه شوسۀ مهاباد به سردشت. هوای آن کوهستانی، معتدل و سالم و دارای 180 تن جمعیت است. آب آن از رود خانه بادین آباد تأمین میشود. و محصول آن توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

گردباده

گردباده
گردباد و آن بادی باشد که خاک را بشکل مناری بر آسمان برد. (برهان) :
کسی باید آنگه که تو باد خوردی
که آرد سوی مرز تو گردباده.
سوزنی.
تدبیر کارسازت بی دست برد حیلت
اندر غبار شبهت مانند گردباده.
سیف اسفرنگی
لغت نامه دهخدا

گرده بازو

گرده بازو
موفق... بزرگترین امرای دورۀ سلطان سلیمانشاه بن محمد بن ملکشاه بن الب ارسلان بن جغر بیک بن میکائیل بن سلجوق بود. رجوع به تاریخ گزیده ص 469 و 471 شود
لغت نامه دهخدا

گردوبازی

گردوبازی
عمل گردوباز. قسمی بازی گردو است. و آن چنان است که دو گردو را پهلوی یکدیگر می نهند یا چند گردو را دوبه دو به فاصله معین می چینند، سپس طرف بازی گردویی را که با کنار هر دو سبابۀ خود بطرف گردو غلطاند، اگر به گردوی طرف بخورد برنده است و اگر از آن گذشت نوبت بطرف دیگر میرسد که همین عمل را انجام میدهد
لغت نامه دهخدا