- گرداس
- ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
برای مثال خدایا بی شبان بگذاشتی این بی زبانان را / مگر تو هم از ایشان باز داری شر گرداسان (نزاری - مجمع الفرس - گرداس)
معنی گرداس - جستجوی لغت در جدول جو
- گرداس
- ظالم و ستمگر
- گرداس ((گُ))
- ستمگر، ظالم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مرد آسمانی، نام پادشاهی پرهیزکار و بخشنده از دشت سواران و نیزه گزار و پدر ضحاک که مرد نیکی بود و بدست پسرش کشته شد
گردنده، در حال گردیدن
سه گروهان، یک سوم عدۀ هنگ
جایی در دریا که آب دور خود می چرخد و فرو می رود، آبگرد
پیوند گاه در استخوان ها
بیل گونه ای که زمین را با آن زیر و رو کنند
چرخنده، دوار، متحرک، بحرکت دوری سه گروهان
آنکه مبتلی به جرب است، آنکه بدنش خارش دارد
جائی در دریا که آب دور خود میچرخد و فرو میرود
سنگ کوب، سنگ چاه آزمای، غلتک زمینکوب، سر سر راس، سنگ کوب، سنگی که به ته چاه اندازند تا از آوای آن بدانند آب دارد یا نه
سر، راس، سنگ کوب، سنگی که در چاه بیندازند تا معلوم شود که آب دارد یا نه
سنگ انداز مرد سنگ انداز
تکه، نواله، لقمه، برای مثال جمله نعمت های الوان بهشت / یک گراس از خوان احسان تو نیست (غضایری - لغتنامه - گراس) ، باقی ماندۀ طعام
تکه نواله لقمه: جمله نعمتهای الوان بهشت یک گراس از خوان احسان تو نیست (غضایری)
گردنده گردان دور زننده: بنگر بچشم خاطر و چشم سر ترکیب خویش و گنبد گردارا. (ناصر خسرو)، چوبی است مخروطی که کودکان بر آن ریسمان پیچند و از دست رها کنند تا در روی زمین بگردد باد بر
گردان، گردنده، برای مثال بنگر به چشم خاطر و چشم سر / ترکیب خویش و گنبد گردا را (ناصرخسرو - ۱۶۷)