جدول جو
جدول جو

معنی گردآفرین - جستجوی لغت در جدول جو

گردآفرین
(گُ فَ)
همان گردآفرید است: بختیار بن شاه فیروزبن بزفری بن شیراوژن بن فرخ به بن ماه خدای بن فیروزبن گردآفرین بن پهلوان.... (تاریخ سیستان ص 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردآفرید
تصویر گردآفرید
(دخترانه و پسرانه)
نام دختر گژدهم از مرزداران ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، فرمانده لشکر مرزبانان ایران در نبرد با سهراب، یکی از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گرد آفرین
تصویر گرد آفرین
(دخترانه و پسرانه)
گردآفرید، نام دختر گژدهم از مرزداران ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، فرمانده لشکر مرزبانان ایران در نبرد با سهراب، یکی از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دادآفرین
تصویر دادآفرین
(دخترانه و پسرانه)
آفریننده داد، خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وردآفرید
تصویر وردآفرید
(دخترانه)
آفریده گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برزآفرین
تصویر برزآفرین
(پسرانه)
تشویق بزرگ (نگارش کردی: بهرزئافهرین)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گردآوری
تصویر گردآوری
عمل گرد آوردن، جمع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادآفرین
تصویر دادآفرین
دادآفریننده، آفرینندۀ داد، یکی از نام ها و صفات باری تعالی، برای مثال پناهت به دادآفرین باد و بس / که از بد جز او نیست فریادرس (اسدی - ۲۸۷)، بدو گفت یزدان دادآفرین / تو را ایدر آورد از ایران زمین (فردوسی - ۶/۵۷۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
(گِ وَ)
عمل گردآوردن. جمع کردن... جمع و جوری. رجوع به گردآوردن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ مَ / مِ)
گرد آوردن. جمع کردن. جمله کردن. فراهم آوردن. گرد کردن:
سپاهی که نوروز گرد آورید
همه نیست کردش ز ناگه شجام.
دقیقی.
سپاهی ازآن پس به گرد آورید
بگردید و یکسر جهان را بدید.
فردوسی.
به کار آمد آنها که برداشتند
نه گرد آوریدند و بگذاشتند.
سعدی (بوستان).
رجوع به گردآوردن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نام نیای هجدهم اسپهبد بختیار، جهان پهلوان روزگار خسروپرویز که قصۀ او در بختیارنامه آمده است و نوادۀ پنجم رستم دستان. (تاریخ سیستان ص 8)
لغت نامه دهخدا
(گِ سُ)
آنکه سرین گرد دارد. چاق و فربه سرین:
درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین
سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(پُ فَ)
باآفرین بسیار:
یکی نامه بنوشت پرآفرین
ز دادار بر شهریار زمین.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گُ فَ)
نام دختر گژدهم است:
زنی بود بر سان گرد سوار
همیشه به جنگ اندرون نامدار
کجا نام او بود گردآفرید
که چون او به جنگ اندرون کس ندید.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرد سرین
تصویر گرد سرین
آنکه سرین مدور دارد فربه سرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر آفرین
تصویر پر آفرین
با آفرین بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردآوری
تصویر گردآوری
گرد آوردن جمع
فرهنگ لغت هوشیار
جمع کردن فراهم آوردن فراز آوردن: ... از همه جهان مردم گرد آورد و عهدنامه نبشت، تالیف کردن: قیاس اقترانی آن بود که دو قضیه (را) گرد آورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادآفرین
تصویر دادآفرین
((فَ))
آن که عدالت ایجاد کند، از نام ها و صفات باری تعالی، یکی از گوشه های موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردآوری
تصویر گردآوری
((~. وَ))
جمع آوری، گرد آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردآوری
تصویر گردآوری
جمع آوری، تالیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تالیف، تدوین، جمع آوری، ضبط
فرهنگ واژه مترادف متضاد