جدول جو
جدول جو

معنی گرد آفرین

گرد آفرین(دخترانه و پسرانه)
گردآفرید، نام دختر گژدهم از مرزداران ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، فرمانده لشکر مرزبانان ایران در نبرد با سهراب، یکی از شخصیتهای شاهنامه
تصویری از گرد آفرین
تصویر گرد آفرین
فرهنگ نامهای ایرانی

واژه‌های مرتبط با گرد آفرین

گردآفرین

گردآفرین
همان گردآفرید است: بختیار بن شاه فیروزبن بزفری بن شیراوژن بن فرخ به بن ماه خدای بن فیروزبن گردآفرین بن پهلوان.... (تاریخ سیستان ص 8)
لغت نامه دهخدا

گرد آوریدن

گرد آوریدن
گرد آوردن: سپاهی که نوروز گرد آورید همه نیست کردش زناگه شجام. (دقیقی)
فرهنگ لغت هوشیار

گرد آوردن

گرد آوردن
جمع کردن. فراهم آوردن. (از آنندراج) :
اگر بخشش و دانش و رسم و داد
خردمند گرد آورد با نژاد.
فردوسی.
چو شد پادشا بر جهان یزدگرد
سپه را ز شهر اندرآورد گرد.
فردوسی.
که هرچند گرد آورم خواسته
همان کاخ و هم گنج آراسته.
فردوسی.
گرد آورم سپاهی دیبای سبزپوش
زنجیرزلف و سروقد وسلسله عذار.
منوچهری.
پس علما را جمع گرد آورد در سر و ایشان را گفت: من این سگ زندیق را به دست آوردم. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 64). از همه جهان مردم گرد آورد و عهدنامه نبشت. (نوروزنامه).
مور گرد آورد به تابستان
تا فراغت بود زمستانش.
سعدی (گلستان).
ز هستی تهی آی سعدی صفت
که گرد آوری خرمن معرفت.
سعدی (بوستان).
یکی عدل تا نام نیکو برد
یکی ظلم تا مال گرد آورد.
سعدی (بوستان).
رجوع به گرد آوریدن شود.
- فهم گرد آوردن، حواس جمعی. در تداول امروز، توجه و دقت. تمرکز افکار:
جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم.
مولوی.
فهم گرد آرید و جان را دل دهید
بعد از آن از شوق پا در ره نهید.
مولوی
لغت نامه دهخدا