- گراوور
- فرانسوی رخشند
معنی گراوور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فلزی مسطح از آلیاژ روی که به روشی شبیه چاپ عکس، تصویر مورد نظر را بر روی آن حک می کنند، کنایه از تصویری که با این روش بر روی کاغذ چاپ شده است
عکس که با دستگاه مخصوص در روی فلز مخصوص عکسبرداری شود جهت چاپ روی کاغذ
((گِ وُ))
فرهنگ فارسی معین
قطعه فلزی که برای چاپ تصویر یا دستخط در چاپ مسطح به کار می رود و نخست نوشته یا تصویر را به طریقه ای شبیه چاپ عکس بر روی این قطعه فلز ثبت می کنند، عکس چاپ شده در یک متن
چهره پرداز
مجموعه
مغرور
مناسبت
چراخوار
شمشیر دراز، شمشیردار
دانۀ ریز، دانۀ کوچک، حب کوچک
پهلوان وار، به روش پهلوانان مانند پهلوان
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، سازوار، محقوق، اندرخور، فرزام، ارزانی، مناسب، شایان، مستحقّ، صالح، شایگان، خورند، باب، بابت، خورا
مناسب، اندازه، تناسب
مناسب، اندازه، تناسب
آنکه زور و نیرویی مانند زور و نیروی گاو داشته باشد، زور و قوّت گاو
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، چرازار، سبزه زار، چرام، مسارح، چراجای، چرامین، چراخوٰار، برای مثال خرسند شدی به خور ز گیتی / زیرا تو خری جهان چراخور (ناصرخسرو - ۹۳) ، حیوان چرنده و خورندۀ علف
لایق و شایسته و سزاوار
ترکی شمشیر شمشیر، شمشیر دراز
فرانسوی ماشک حبهای بسیار کوچک کم و بیش بحجم یک ماش که معمولا محتوی مواد موثر قوی هستند (مانند گرانولهای استریکینین که ماده موثر آن سولفات دو استیکینین است) وزن گرانولها از حبها کمتر و در حدود 5 تا 6 گرم است. مواد بی اثری که برای تهیه گرانولها بکار میروند عبارتند از: گردلاکتوز و صمغ عربی و شربت ساده
جمع کننده فراهم آورنده
کندرو بطی السیر بطی الحرکه: ... زیرا که فرودین سبکروتر بود و بگرانروتر همی رسد
فرانسوی ریختساز گریم گننده صورت هنر پیشه کسی که چهره بازی کنان را بوسیله آرایش و پیرایش طبق مشخصات شخص نمایشنامه در آورد
بتندی بسرعت زود ازود: سنان در سینه ها پر زور میشد درون دیده گوراگور میشد. (امیر خسرو) با شعله سوزان: خانه گوراگور میسوخت
گیاه خور گیاه خوار
دستور زبان
آفرین
فرانسوی زه آفرین زه، آفرین، مرحبا، احسنت خ
نیشک دندان افزوده ای که پشت دندان ها برآید
راوق پارسی تازی گشته راوک پالانه کاسه پیاله ظرفی که در آن شراب و شیر را صاف کنند پالونه، کاسه شرابخوری
راه سپر، فراخ گام تند رو و خوش راه (اسب استر و غیره)
دارای پر پرنده تیزپر، تیز رو