جدول جو
جدول جو

معنی گراولت - جستجوی لغت در جدول جو

گراولت
(گَ مَ حَلْ لَ)
ناحیه ای از مزل بخش متز کامپانی که دارای 365 تن جمعیت است و جنگ خونینی که در 16 اوت 1870 میلادی مابین فرانسه و آلمان صورت گرفته در این ناحیه بوده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مناولت
تصویر مناولت
عطا کردن، بخشش کردن، چیزی به یکدیگر دادن و گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاولت
تصویر محاولت
حیله کردن برای دست یافتن به چیزی، قصد کردن، تیز نگریستن به سوی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطاولت
تصویر مطاولت
کاری را طول دادن و عقب انداختن، طول دادن در کاری، کار را به امروز و فردا افکندن، با کسی نبرد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرانول
تصویر گرانول
دانۀ ریز، دانۀ کوچک، حب کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرانیت
تصویر گرانیت
سنگ خارا، خارا، نوعی سنگ سخت، گرانیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزاولت
تصویر مزاولت
اشتغال به کاری داشتن، ممارست در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراوغت
تصویر مراوغت
کشتی گرفتن باهم، درصدد فریب و خدعه برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مداولت
تصویر مداولت
دور زدن، انقلاب زمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناولت
تصویر مناولت
عطا کردن عطا بخشیدن، عطا بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، گفت و شنید، قرار داد قول نامه: (ختم مقاوله چاه آرتزین (بزمان ناصر الدین شاه)،) (الماثر و الاثار. 114)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاولت
تصویر مصاولت
حمله آوردن بر کسی برای جنگیدن، حمله
فرهنگ لغت هوشیار
کاری را بتانی و درنگ انجام دادن بدرازا کشیدن کار: عجب تر آنست که تدارک این کار در مطاولت افکند، تاخیر کردن کسی را در و عده کار را دراز کردن بر کسی، جنگ را طول دادن، باهم نبرد کردن: و تایک تیر در جعبه امکان دارند از مناضلت و مطاولت خصم عنان نپیچند، تانی در کاری، تطویل جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزاولت
تصویر مزاولت
رنج کشیدن در آن و اراده کاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
رفت و آمد داشتن با کسی دوستی و معاشرت داشتن جمع مراودات. توضیح در عربی بمعنی خواستن آمده و بمعنی است
فرهنگ لغت هوشیار
کشتی گرفتن با کسی: ... رای برآن قرار گرفت که اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال وروباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
فرهنگ لغت هوشیار
مراسله: ملوک آفاق بمخالت دولت او مفتخر و سلاطین جهان بمراسلت حضرت او مبتهج
فرهنگ لغت هوشیار
با هم جولان کردن با یکدیگر گشتن در نبرد: اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
فرهنگ لغت هوشیار
حیله کردن برای رسیدن بمقصود، آهنگ کردن قصد کردن، چشم انداختن بچیزی تیز نگریستن، حیله گری، قصد، تیزنگری
فرهنگ لغت هوشیار
زغالی است خالص که از خود اثر سیاهی روی کاغذ میگذارد و آنرا برای ساختن مداد بکار میبرند و از جمله شبیه فلزات است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براسلت
تصویر براسلت
فرانسوی دستینه (جواهرات سلطنتی ایران) النگو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریولت
تصویر بریولت
فرانسوی تراش سرشکی (جواهرات سلطنتی)
فرهنگ لغت هوشیار
دستمال گردن، پارچه سبک و لطیف، دو تو کرده که حلقه کنند و بطرزی خاص بدور گردن یا به یقه پیراهن گره زنند و دو سر آنرا آویزان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراوله
تصویر فراوله
ایتالیایی تازی گشته توت فرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه ایست ضربی در دستگاه شور که در پرده شهناز نواخته میشود و دو ضرب یا چهار ضرب است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گراوور
تصویر گراوور
فرانسوی رخشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرانیت
تصویر گرانیت
فرانسوی خارا خارا
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی ماشک حبهای بسیار کوچک کم و بیش بحجم یک ماش که معمولا محتوی مواد موثر قوی هستند (مانند گرانولهای استریکینین که ماده موثر آن سولفات دو استیکینین است) وزن گرانولها از حبها کمتر و در حدود 5 تا 6 گرم است. مواد بی اثری که برای تهیه گرانولها بکار میروند عبارتند از: گردلاکتوز و صمغ عربی و شربت ساده
فرهنگ لغت هوشیار
((کِ))
پارچه ای باریک و بلند که مردان به یقه پیراهن گره زنند و از جلو سینه آویزان کنند، فکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرانیت
تصویر گرانیت
((گِ))
سنگ خارا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرافیت
تصویر گرافیت
((گِ))
نوعی زغال که از آن در ساختن مداد استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزاولت
تصویر مزاولت
((مُ وِ لَ))
به کاری اشتغال ورزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مداولت
تصویر مداولت
((مُ وَ یا وِ لَ))
مداومت، دور زدن، انقلاب زمانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراوغت
تصویر مراوغت
((مُ وَ غَ))
عیب جویی کردن، کشتی گرفتن، زور آزمایی کردن، یکدیگر را فریب دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصاولت
تصویر مصاولت
((مُ وِ لَ))
حمله کردن، به روی یکدیگر جستن
فرهنگ فارسی معین