و آن کمانی است برابر 400 1 پیرامون دایره، جزٔهای آن دقیقه است. (دقیقۀ 100قسمتی) که یک صدم گراد باشد و ثانیه صدقسمتی که یک صدم دقیقۀ صدقسمتی و یا 10000 1 گراد است. (مثلثات چ وزارت فرهنگ تألیف محمد وحید و تقی فاطمی) جامۀ کهنه. (برهان). جامه های کهنۀ پاره پاره. معرب آن جراد است
و آن کمانی است برابر 400 1 پیرامون دایره، جزٔهای آن دقیقه است. (دقیقۀ 100قسمتی) که یک صدم گراد باشد و ثانیه صدقسمتی که یک صدم دقیقۀ صدقسمتی و یا 10000 1 گراد است. (مثلثات چ وزارت فرهنگ تألیف محمد وحید و تقی فاطمی) جامۀ کهنه. (برهان). جامه های کهنۀ پاره پاره. معرب آن جراد است
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 23هزارگزی باختری راه شوسۀ بوکان به میاندوآب. هوای آن معتدل و مالاریائی و دارای 640 تن سکنه است. آب آن از چشمه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 23هزارگزی باختری راه شوسۀ بوکان به میاندوآب. هوای آن معتدل و مالاریائی و دارای 640 تن سکنه است. آب آن از چشمه میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
مقابل تنگ، گشاده، فراخ، وسیع، کنایه از گشایش، رها کردن تیر از کمان، چلۀ کمان که سوفار تیر را برای رها کردن در آن قرار می دادند، کنایه از رهایی، نجات، برای مثال خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ - ۷۳۸) گشاد دادن: رها کردن تیر از کمان، در بازی نرد، باقی گذاشتن مهره تک در خانۀ نرد
مقابلِ تنگ، گشاده، فراخ، وسیع، کنایه از گشایش، رها کردن تیر از کمان، چلۀ کمان که سوفار تیر را برای رها کردن در آن قرار می دادند، کنایه از رهایی، نجات، برای مِثال خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ - ۷۳۸) گشاد دادن: رها کردن تیر از کمان، در بازی نرد، باقی گذاشتن مهره تک در خانۀ نرد
پستانداری قوی با جثۀ سنگین و پوست ضخیم با پوزۀ مخروطی و دو دندان دراز که از طرفین دهانش بیرون آمده که آلت دفاعی او است، ساد، خوک وحشی کنایه از شجاع، دلیر، دلاور، برای مثال دور سپهر مثل تو هرگز نیاورد / از هفت پشت پهلو پیل افکن و گراز (عمید لوبکی- مجمع الفرس - گراز) نوعی بیل پهن و بزرگ با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بستند و یک نفر دسته و یک نفر از رو به روی او سر ریسمان را می گرفت و زمین شیار شده را با آن هموار می کردند، پل کش، گراز، بنکن، بنگن، فه، کتر، برای مثال بفرمود تا کارگر با گراز / بیارند چندی ز راه دراز ی... ی زمین را به کندن گرفتند پاک / شد آن جای هامون سراسر مغاک (فردوسی - ۶/۴۵۸)، کوزه، چوب دستی کلفت با ناز و تکّبر راه رفتن، خرامیدن، گرازیدن
پستانداری قوی با جثۀ سنگین و پوست ضخیم با پوزۀ مخروطی و دو دندان دراز که از طرفین دهانش بیرون آمده که آلت دفاعی او است، ساد، خوکِ وَحشی کنایه از شجاع، دلیر، دلاور، برای مِثال دور سپهر مثل تو هرگز نیاورد / از هفت پشت پهلو پیل افکن و گراز (عمید لوبکی- مجمع الفرس - گراز) نوعی بیل پهن و بزرگ با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بستند و یک نفر دسته و یک نفر از رو به روی او سر ریسمان را می گرفت و زمین شیار شده را با آن هموار می کردند، پُل کش، گُراز، بَنکَن، بَنگَن، فَه، کَتَر، برای مِثال بفرمود تا کارگر با گراز / بیارند چندی ز راه دراز ی... ی زمین را به کندن گرفتند پاک / شد آن جای هامون سراسر مغاک (فردوسی - ۶/۴۵۸)، کوزه، چوب دستی کلفت با ناز و تکّبر راه رفتن، خرامیدن، گُرازیدَن
مقابل سبک، سنگین مقابل ارزان، پربها کنایه از ناپسند، ناگوار کنایه از عمیق، سنگین، برای مثال آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد / خواب در وقت سحرگاه گران می گردد (صائب - ۸۶۷) کنایه از مشکل، دشوار کنایه از سخت، شدید کنایه از فراوان، انبوه کنایه از آنکه معاشرت با او سبب رنجش می شود، گران جان دستۀ جو یا گندم درو کرده
مقابلِ سبک، سنگین مقابلِ ارزان، پربها کنایه از ناپسند، ناگوار کنایه از عمیق، سنگین، برای مِثال آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد / خواب در وقت سحرگاه گران می گردد (صائب - ۸۶۷) کنایه از مشکل، دشوار کنایه از سخت، شدید کنایه از فراوان، انبوه کنایه از آنکه معاشرت با او سبب رنجش می شود، گران جان دستۀ جو یا گندم درو کرده
خواسته، آرزو، مقصود، منظور، در تصوف پیر، آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود مراد طلبیدن: درخواست کردن حاجت، برای مثال خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ - ۷۳۸)
خواسته، آرزو، مقصود، منظور، در تصوف پیر، آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود مراد طلبیدن: درخواست کردن حاجت، برای مِثال خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ - ۷۳۸)