جدول جو
جدول جو

معنی گشاد

گشاد
مقابل تنگ، گشاده، فراخ، وسیع، کنایه از گشایش، رها کردن تیر از کمان، چلۀ کمان که سوفار تیر را برای رها کردن در آن قرار می دادند، کنایه از رهایی، نجات، برای مثال خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ - ۷۳۸)
گشاد دادن: رها کردن تیر از کمان، در بازی نرد، باقی گذاشتن مهره تک در خانۀ نرد
تصویری از گشاد
تصویر گشاد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گشاد

گشاد

گشاد
پهن، فراخ، مقابل تنگ، دارای پهنا، قطر، گنجایش، ظرفیت یا وسعت بیش از حد معمول، رها کردن تیر از شست، فتح، تسخیر، گشایش، حمله، با فاصله از یکدیگر، آن که تن به کار نمی دهد، تنبل
گشاد
فرهنگ فارسی معین

گشاد

گشاد
بزرگ، بسیط، پهن، جادار، فراخ، فسیح، گشاده، متسع، واسع، وسیع، فرج، گشایش، ظفر، فتح، خوشی، سرور
متضاد: تنگ، ضیق
فرهنگ واژه مترادف متضاد