- گذشتگی
- گذشته بودن، در ترکیب آید: از جان گذشتگی از خود گذشتگی
معنی گذشتگی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قابل گذشتن، پایان یافتنی، فناشدنی، برای مثال هرگز به پنج روزه حیات گذشتنی / خرم کسی شود مگر از موت غافلی (سعدی۲ - ۶۸۰)
قابل گذشتن شایسته عبور، پایان یافتنی فنا شدنی: هرگز به پنجروزه حیات گذشتنی خرم کسی شود ک مگر از موت غافلی ک (سعدی)
اسلاف
انتصابی
چگونگی وکیفیت آغشته
نیم سوختگی، برشته بودن
حالت و چگونگی آغشته، آغشته بودن
گرفته بودن، بسته بودن، بسته شدن، کنایه از اندوهگینی، تیرگی، ملال خاطر
فرشته بودن ملک بودن: او به منزلت فرشتگی رسیده باشد و او خلیفت خدا باشد اندر زمین
کاشته بودن
سد شدن بست شدن: و حیض بسته و گرفتگی بول بگشاید. یا گرفتگی بینی. زکام، اندوهگینی ملال خاطر انقباض مقابل انبساط: روزی گشاده باشی و روزی گرفته یی بنمای کان گرفتگی از چیست ای پسر ک (فرخی)، کسوف خسوف: اگر کسوف را مکث نبود یا تمام نگیرد او را سه وقت بود: نخستین بدو الکسوف و آغاز پدید آمدن گرفتگی و پیدا شدن رخنه اندر نور قمر. یا گرفتگی آفتاب (خورشید شمس)، کسوف. یا گرفتگی ماه (قمر) خسوف، تاری تیرگی (مطلقا)
مستخدمی، مستخدم شدن، شغل گماشته
رخنه، شکاف، شکستگی، پراکندگی
دارای گوشت، فربه چاق گوشتالو
گسیخته بودن
Stuffiness
abafamento
Stickigkeit
duchota
духота
задушливість
congestionamiento
étouffement
soffocamento
benauwdheid
חֲנִיקָה