- گذرنده
- عبور کننده، ناپایدار
معنی گذرنده - جستجوی لغت در جدول جو
- گذرنده
- عبور کننده عابر، جمع گذرندگان: ای با عدوی ما گذرنده بکوی ما، ای ما هروی، شرم نداری زروی ما ک (منوچهری)، ناپایدار فانی: تا این زندگانی گذرنده ای مردمان، شمار نفریبد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رونده، پیشی گیرنده، بخشاینده، عفوکننده
آنچه که نگذردظنکه عبورنکند، سپری ناشونده باقی: واجب آید که بقا زنده نامیرنده که آن نفس است وعقل است بقا سرمدی باشد ناگذرنده. {مقابل گذرنده
آخذ، آلچی
کسی که چیزی را در جایی بگذارد
کسی که چیزی را می گیرد، گیرا و گیرنده، کنایه از جذاب، رباینده، دلربا، در علم الکتریک دستگاهی که امواج را دریافت و به صوت یا تصویر تبدیل می کند
عبور داده، بالاتر برده، طی کرده سپری کرده، تجاوز داده
عبور دهنده گذارننده، عبور کننده گذرنده: یکی جادوی بود نامش ستوه گذارنده راه و نهفته پژوه. (دقیقی)، سوراخ کننده شکافنده: بنیزه گذارنده کوه آهن بحمله رباینده باد صرصر. (فرخی)
آشفته و درهم شونده
اخذ کننده دریافت دارنده، محصل مالیات عامل خراج، گزنده جارح: سگ گیرنده، تند (طعم) حاد: و این معنی را طبیعیان هیچ وجهی نیافتند جز آنک گفتند هم زاگ و هم مازو را مژه تند و گیرنده است، جذاب فریبنده: نگهگ حوصله پرداز دل حور و ملک چشم گیرای تو گیرنده تر از حق نمک. (گل کشتی)، موثر، چسبناک چسبنده، مستجاب شونده (دعا) بر آینده، آنچه که روشن شود مشتعل شونده، موجب کسوف کاسف: گیرنده او (آفتاب) قمر است، دستگاه گیرنده. یا دستگاه گیرنده. دستگاهی در تلگراف که اصوات را ضبط کند مقابل دستگاه فرستنده
لیف جولاهگان و شوی مالان و آن جاروب مانندی است که بدان آش و آهار برتار جامه مالند شوکه الحائک غرواشه
بادوام
مصرف کننده
پاسپورت
معبر، معبر، مسیر
اتفاقی
قابل، قبول کننده
آنکه آورد
دیر باز مدت دراز، دهر زمانه، دیر پاینده با دوام
آتشکده
آنچه می بارد آنچه بشکل قطرات آب فرو ریزد
زاری کننده ناله و فریاد کننده
لاتینی ژاله دار از گیاهان
آنکه خورد آکل
مالک، چیزی که به کسی تعلق دارد
تراشیده (موی و غیره)، پاک کننده زداینده، محو کننده زایل کننده
اسم پژردن، آنکه پرستاری کند
شکار کننده، شکننده درهم شکننده
تعمید دهنده، شوینده، شست و شو دهنده، شورش کننده، انقلاب کننده
شکار کننده، درهم شکننده
کسی که چیزی را بگستراند