- گذارش
- ترک دادن، گذرانیدن
معنی گذارش - جستجوی لغت در جدول جو
- گذارش ((گُ رِ))
- عبور، گذشتن، عبور دادن، گذرانیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تعبیر
تحلیل
گذشتن از جایی، عبور، مجرا، معبر، گذرگاه
گذاره کردن: عبور کردن، گذشتن، عبور دادن، گذراندن،برای مثال ز رودهایی لشکر همی گذاره کنی / که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب (مسعودسعد - ۵۷)
گذاره کردن: عبور کردن، گذشتن، عبور دادن، گذراندن،
شرح و تفسیر قضیه، شرح و تفصیل خبر یا کاری که انجام یافته
گزارش دادن: اطلاع دادن، خبر دادن
گزارش کردن: بیان کردن، تفسیر کردن، شرح دادن
گزارش دادن: اطلاع دادن، خبر دادن
گزارش کردن: بیان کردن، تفسیر کردن، شرح دادن
گذرنده عبور کننده: چه آن سوگند و چه باد گذاری چه آن زنهار و چه ابر بهاری. (ویس ورامین)
معبر، گذرگاه، مجری
وضع نهادن، گذاشتن
شرح و تفسیر
خوشمزگی و هضم طعام
((گُ رِ))
فرهنگ فارسی معین
هضم غذا
دستگاه گوارش: یا جهاز هاضمه دستگاهی است که شامل اعضای مربوط به تغذیه موجود زنده (خوردن، هضم، جذب و دفع) می باشد
دستگاه گوارش: یا جهاز هاضمه دستگاهی است که شامل اعضای مربوط به تغذیه موجود زنده (خوردن، هضم، جذب و دفع) می باشد
عملی که در داخل معده و روده ها صورت می گیرد و غذاهای خورده شده به حالتی در می آید که قابل جذب باشد
عبور
گذاردن، عبور، مرور، گذشتن از جایی، معبر، گذرگاه، پسوند متصل به واژه به معنای گذارنده مثلاً بنیان گذار، فروگذار، مین گذار،
گذار کردن: عبور کردن، گذشتن، برای مثال هردم آنجا گذار می کردم / آب از آن چشمه سار می خوردم (جامی۱ - ۲۲۵)
گذار کردن: عبور کردن، گذشتن،
گذشتن، عبور، مرور
Transition
transição
Übergang
przejście
переход
перехід
transición
transition
transizione
overgang
संक्रमण
transisi
מַעֲבָר