- گدک
- گیپا، نوعی خوراک که برنج و لپه و گوشت را لای تکه های شکمبۀ گوسفند می پیچند و می پزند
معنی گدک - جستجوی لغت در جدول جو
- گدک
- گردنه کوه کیپای کوچک و آن پوست پاره های شکنبه گوسفند است که دوزند و از برنج و مصالح پر کنند و پزند: بامدادان چو تردید گدک و پاچه زنند می برند از پی آن کله و کیپا در کار. (بسحاق اطعمه)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اشتر بی کوهان بیکوهانه
حاکم، رئیس، عامل
آزمند، سبکدست، نیزه زن
مصغر گرد، گرد، حجلۀ عروس، برای مثال ز گردک های دورادور بسته / مه و خورشید چشم از نور بسته (نظامی۲ - ۲۸۵)
پل، سازه ای بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن برای عبور از روی آنها، دهله، بل، پول، قنطره، جسر
مصغر گل
در علم زیست شناسی گل
گیاهی با برگ هایی به شکل پولک های باریک و بی رنگ و ساقۀ سبز که بیشتر در کشتزارها می روید و انگل گیاه های دیگر مخصوصاً یونجه و خیار می شود، گل جالیز
کنایه از سخنی که به طعنه و کنایه بگویند، طعنه، سرزنش
در علم زیست شناسی گل
گیاهی با برگ هایی به شکل پولک های باریک و بی رنگ و ساقۀ سبز که بیشتر در کشتزارها می روید و انگل گیاه های دیگر مخصوصاً یونجه و خیار می شود، گل جالیز
کنایه از سخنی که به طعنه و کنایه بگویند، طعنه، سرزنش
فرصت و موقع مناسب برای کاری
سرما، تشنج
چیزی که شراب خواران با آن تغییر ذائقه می دهند، مزه
سرما، تشنج
چیزی که شراب خواران با آن تغییر ذائقه می دهند، مزه
جامۀ کرباسی رنگ کرده، کرباس آبی یا نیلی رنگ
جزیره، قطعه زمینی در وسط دریا که از هر طرف، آب آن را احاطه کرده باشد، گنگ، جز، اداک، آداک، آبخست، آبخوست، آبخو
نام روستایی در تازیکستان، ریسمان رنگرز ریسمانی که رنگرز پارچه های رنگ کرده را بر آن بیاویزد
نادرست نویسی غدک گدک جامه رنگین بیشتر آبی رنگ جامه کرباس رنگین پارچه غیر ابریشمی ملون
زبانه کلید، دندانه کلید
راه میان دو کوه گردنه کتل: گدوک اسد آباد گدوک عباس آباد
سلاح جنگ
فقیر، مسکین، درویش، محتاج
کمانچه کجک: زهر مو چون گچک میکرد فریاد دل اصحاب میگشت از غم آزاد. (خوارزمی)
گرد (مدور) کوچک، خرگاه مدور کوچک که خاص شاه و امیر باشد: دو گردک داشتی خسرو مهیا برآموده بگوهر چون ثریا. (نظامی)، حجله عروس: آمد از حمام در گردک فسوس پیش او بنشست دختر چون عروس. (مثنوی) یا شب گردک. شب زفاف، نانی که درون آنرا پر از حلوای قند و مغز بادام و پسته و غیره کنند و پزند کلنبه کلیچه
گل کوچک، سخنی که از روی طعنه و بطریق کنایه گویند چنانکه رو سپید بر زنان هرزه اطلاق کنند و منظور رو سیاه است: گر پیش گل کشم گله مشکبوی تو بر من گلک مزن که نیندیشم از گلک. (سوزنی)، صمغی است که از گیاه کنجیده گیرند و بنام انزروت خوانده میشود، گیاهی است طفیلی از تیره گل میمونیان که دسته خاصی را در این تیره بوجود میاورد. این گیاه از طفیلی های خطرناک نباتات دیگر است و بسیار موذی است و چون کلروفیل ندارد بریشه نباتات مختلف مخصوصا گیاهانی که ساقه های نرم و پر آب دارند (از قبیل باقلا ماش زردک شاه دانه نخود گوجه فرنگی کدو خیار خربزه هندوانه و غیره) چسبیده و مواد غذایی را از آنها بدست میاورد و مزارع را بکلی خراب و ضایع میسازد. این گیاه طفیلی دارای برگهای فلس مانندی است که عاری از ماده سبز هستند و معمولا برنگ ساقه گیاه میزبان یا بنفش و یا قرمزند. پس از آنکه نمو این گیاه کامل شود گلهای نسبه درشت میدهد و پس از رسیدن تخم این گیاه باطراف پاشیده میشود و گیاهان دیگر را آلوده میسازد. معمولا بهترین راه مبارزه با گیاه مذکور آنست که چون در مزرعه ای پیدا شود اولا سعی کنند که قبل از رشد کامل این گیاه را از بین ببرند و ثانیا تا مدتی آن زمین را بایر نگهدارند تا تخمهایش پوسیده و از بین بروند علف شیطان علف جالیز گل جالیز هالوک ریحی اوروبنخی خانق الکرسنه طراثیث طرثوث. یا گلک انار. گل درخت انار گل انار بوستانی
سرمه
ترکی مغولی کبود، آسمان مغاک کوچک گودال خرد. آبی (رنگ) کبود: گوک اردو، آسمان
گوگرد، باروت
کیک گزنه گزنک
در چفسیدن
فربه پرپیه
اسب زین کرده بدون سوار که روپوش روی او بیاندازند ویکنفر پیاده یا سوار بر اسب دیگر افسار آنرا بگیرد و با خود ببرد ترکی پالاد (اسپ جنیبت)، چنبور (ابزاری که نگاه دارند تا به جای تباهیده به کار برند) اسب کتل جنیبت و آن اسبی است که ذخیره نگاهدارنده تاآنرا بحای اسب گم شده یاتباه شده بگذارند، ابزار یااسباب که ذخیره نگاهدارندتاآنرا بجای شده آن نهند