- گدوک
- راه میان دو کوه گردنه کتل: گدوک اسد آباد گدوک عباس آباد
معنی گدوک - جستجوی لغت در جدول جو
- گدوک ((گَ))
- گردنه کوه، جایی در کوه که برف زیادی می بارد و رفت و آمد مشکل است
- گدوک
- جایی از کوه که در زمستان برف در آن جمع شود و مانع عبور و مرور گردد، گردنۀ کوه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یکی از سازهای بادی است نی لبک
آشفته و پریشان آشفته پریشان آزرده پراکنده، اندوهناک از حسد یا اثری نا ملایم، رشک حسد، غصه اندوه، قهر خشم
رشک، حسد، برای مثال از حسد فتح تو خصم تو پی کرد اسب / همچو جحا کز خدوک چرخۀ مادر شکست (انوری - ۹۲) ، قهر، خشم، غصه، آشفته، پریشان
کنه، اسپیر وژیر
گردو: و مزغ آن خوردن را شاید چون گردوک و بادام و فندق و فستق و آنچه بدین ماند
آلت نخ تابی، آلت چوبی که با آن نخ می ریسند، آلت فلزی یا چوبی در ماشین نخ ریسی که نخ روی آن پیچیده می شود
لقب اشرافی مردانه در اروپا
لقب اشرافی مردانه در اروپا
گیپا، نوعی خوراک که برنج و لپه و گوشت را لای تکه های شکمبۀ گوسفند می پیچند و می پزند
گردنه کوه کیپای کوچک و آن پوست پاره های شکنبه گوسفند است که دوزند و از برنج و مصالح پر کنند و پزند: بامدادان چو تردید گدک و پاچه زنند می برند از پی آن کله و کیپا در کار. (بسحاق اطعمه)
ترکی مغولی کبود، آسمان مغاک کوچک گودال خرد. آبی (رنگ) کبود: گوک اردو، آسمان
آلتی که با آن نخ ریسند
یکی از القاب اشراف اروپا
تکمه گریبان، گوی گریبان، گوگه، گوگ، گوکه، قوقه