جدول جو
جدول جو

معنی گدوک - جستجوی لغت در جدول جو

گدوک
راه میان دو کوه گردنه کتل: گدوک اسد آباد گدوک عباس آباد
تصویری از گدوک
تصویر گدوک
فرهنگ لغت هوشیار
گدوک
((گَ))
گردنه کوه، جایی در کوه که برف زیادی می بارد و رفت و آمد مشکل است
تصویری از گدوک
تصویر گدوک
فرهنگ فارسی معین
گدوک
جایی از کوه که در زمستان برف در آن جمع شود و مانع عبور و مرور گردد، گردنۀ کوه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ددوک
تصویر ددوک
یکی از سازهای بادی است نی لبک
فرهنگ لغت هوشیار
آشفته و پریشان آشفته پریشان آزرده پراکنده، اندوهناک از حسد یا اثری نا ملایم، رشک حسد، غصه اندوه، قهر خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدوک
تصویر خدوک
رشک، حسد، برای مثال از حسد فتح تو خصم تو پی کرد اسب / همچو جحا کز خدوک چرخۀ مادر شکست (انوری - ۹۲)، قهر، خشم، غصه، آشفته، پریشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوک
تصویر گاوک
کنه، اسپیر وژیر
فرهنگ لغت هوشیار
گردو: و مزغ آن خوردن را شاید چون گردوک و بادام و فندق و فستق و آنچه بدین ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدوک
تصویر خدوک
((خَ))
آشفته، پریشان، آزرده خاطر از حسد، رشک، حسد، غصه، اندوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوک
تصویر دوک
آلت نخ تابی، آلت چوبی که با آن نخ می ریسند، آلت فلزی یا چوبی در ماشین نخ ریسی که نخ روی آن پیچیده می شود
لقب اشرافی مردانه در اروپا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدک
تصویر گدک
گیپا، نوعی خوراک که برنج و لپه و گوشت را لای تکه های شکمبۀ گوسفند می پیچند و می پزند
فرهنگ فارسی عمید
گردنه کوه کیپای کوچک و آن پوست پاره های شکنبه گوسفند است که دوزند و از برنج و مصالح پر کنند و پزند: بامدادان چو تردید گدک و پاچه زنند می برند از پی آن کله و کیپا در کار. (بسحاق اطعمه)
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی مغولی کبود، آسمان مغاک کوچک گودال خرد. آبی (رنگ) کبود: گوک اردو، آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوک
تصویر دوک
آلتی که با آن نخ ریسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوک
تصویر دوک
یکی از القاب اشراف اروپا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوک
تصویر گوک
تکمه گریبان، گوی گریبان، گوگه، گوگ، گوکه، قوقه
فرهنگ فارسی معین