معنی گدوک گدوک جایی از کوه که در زمستان برف در آن جمع شود و مانع عبور و مرور گردد، گردنۀ کوه فرهنگ فارسی عمید
گدوک گدوک شهری کوچک است در روم (آسیای صغیر) و هوایش به سردی مایل. حقوق دیوانیش 16500 دینار است. (از نزهه القلوب ص 99) لغت نامه دهخدا
گدوک گدوک نام ایستگاه دوازدهم میان فیروزکوه و دوکل (در راه آهن شمال) فاصله آن تا تهران 218هزار گز است. این گردنه به ارتفاع 6620 گام است و کاروانسرایی بدانجاست و 12میل از فیروزکوه فاصله دارد. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 42، 43 و 157) لغت نامه دهخدا
گدوک گدوک گردنه. کتل. راه میان دو کوه که در زمستان برف زیاد در آن جمعشود: گدوک عباس آباد، گدوک اسدآباد و گدوک کندوان لغت نامه دهخدا
خدوک خدوک آشفته و پریشان آشفته پریشان آزرده پراکنده، اندوهناک از حسد یا اثری نا ملایم، رشک حسد، غصه اندوه، قهر خشم فرهنگ لغت هوشیار
خدوک خدوک رشک، حسد، برای مِثال از حسد فتح تو خصم تو پی کرد اسب / همچو جحا کز خدوک چرخۀ مادر شکست (انوری - ۹۲)، قهر، خشم، غصه، آشفته، پریشان فرهنگ فارسی عمید