جدول جو
جدول جو

معنی گدورما - جستجوی لغت در جدول جو

گدورما
گره بزرگ شبیه به سر گرز که در شاخه ی درخت و امثال آن پدید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آدورا
تصویر آدورا
(پسرانه)
مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، کمک کننده، مددکار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گلوریا
تصویر گلوریا
(دخترانه)
فرانسه از لاتین، مجلل، بزرگ، سرافراز
فرهنگ نامهای ایرانی
کسی که رشد بدنش کافی نبوده و قدش کوتاه مانده. این حالت از کمکاری تیروئید و یا بیماری های مادرزادی قلب است، کوتوله
فرهنگ فارسی عمید
عکس یا پردۀ نقاشی که منظرۀ دور را نشان بدهد مانند کنارۀ آسمان یا کنارۀ دریا یا کوهسار و سبزه زار، چشم انداز، منظرۀ باصفا در بیابان و کوهسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گورجا
تصویر گورجا
محل قبر، مقبره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گورگا
تصویر گورگا
کوس، طبل، دهل
فرهنگ فارسی عمید
(گَ وُ)
به مغولی کوس و طبل باشد، و آن را گورگه نیز گویند. (آنندراج) (فرهنگ وصاف). رجوع به گورگه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ده کوچکی است از بخش سوران شهرستان سراوان واقع در 34000 گزی خاور سوران و 12000 گزی خاور راه مالرو سوران به ایرافشان. سکنۀ آن 30 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 134 هزارگزی باختر قشم، سر راه مالرو قشم به باسعیدو، جلگه و گرمسیر و مالاریایی و سکنۀ آن 199 تن است، آب آن از چاه است، محصول آن غلات و شغل اهالی صید ماهی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جزیره ای است از مجمعالجزایر کاناری که 378 کیلومتر مربع مساحت و 22870 نفر جمعیت دارد. شهر عمده اش ’سان سباستیان دولاگومرا’ است که شهر ساحلی است و 3000 تن جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا
(دُ خَمْ ما)
دوخمه. چپقی که دستۀ وی کج و خمیده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دورجای، دورگاه، مسافت دور، دور، مسافت بعید، تا مسافتی بعید، تا مسافتی دراز:
پس چون برفت و مدینه زیارت کرد امرش آمد به خدمت مادر بازگشتن با جماعتی روی به بسطام نهاد خبر در شهر اوفتاد اهل بسطام به دورجایی به استقبال او شدند، (تذکره الاولیاء عطار)، نقل است که او را نشان دادند که همان جای پیر بزرگ است از دور جایی به دیدن او شد، (تذکره الاولیاء عطار)، رجوع به دورجای شود
لغت نامه دهخدا
نوع سفید اشموسا، (حکیم مؤمن)، اشموسا نام دارویی است
لغت نامه دهخدا
یکی ازآهنگهای موسیقی، گوشت، اصفهانک، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
کوتاه قد، قصیرالقامه، کوتوله، رجوع به فرهنگ نظام شود،
- مثل گورزاها، با قدی کوتاه، (امثال و حکم دهخدا ج 4 ص 1853)، رجوع به گورزاد شود
لغت نامه دهخدا
ادوار (1858- 1936 میلادی)، ریاضی دان فرانسوی که در لانزاک متولد شد، وی به وجودآورندۀ آنالیزهای بسیار دقیق و کوچک است
لغت نامه دهخدا
مقبره ومزار و تربت، (ناظم الاطباء)، گورستان، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان، واقع در 15000گزی جنوب ده شیخ، کوهستانی، گرمسیر، سکنه 200 تن، آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات حبوبات، لبنیات، شغل آنان زراعت، گله داری، راه مالرو است، ساکنین از طایفۀ باباجانی هستند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
رئیس تسخیری که در ایام رحبعام واقع شد. بعضی را گمان چنان است که او و نیرام که رئیس تسخیر ایام سلیمان بود و اورام که در ایام داود رئیس جزیه بوده و سدورام همه یک شخص اند. (از قاموس کتاب مقدس)
پسر توعو پادشاه حماه که در کتاب سموئیل یورام خوانده شده است. (از قاموس کتاب مقدس)
پسر پنجمین یقظیان گمان دارند که قبیلۀ وی در ساحل جنوبی عربستان سکونت داشته. (قاموس کتاب مقدس). رجوع به کتاب مقدس، سفر پیدایش، بخش 10 آیت 27 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گورگا
تصویر گورگا
گورگه مغولی کوس، د بوس دبوس زور خانه کوس طبل
فرهنگ لغت هوشیار
در گذشته چون زن آبستنی که زادنش نزدیک بود می مرد او را رد گور می نهادند و شخصی را روی گور می گماشتند ونی یا لوله ای از درون گور به بیرون می گذاشتند تا چون کودک زاده شود صدایش از آن لوله شنیده شود و گور را بشکافند و بیرون آورند. عامه این کودکان را گورزا می گفتند و معتقد بودند که چنین کودکی کوتاه قد خواهد شد، کوتاه قد کوتوله: درخت کوتاهی که مثل گورزا ها رشد نکرده مانده بود دیده میشد
فرهنگ لغت هوشیار
دولمه دلمه پارسی است خوراکی که در برگ مو یا درون با تنگان پیچند و پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورنما
تصویر دورنما
منظره، منظره ای که از آنجا یا آن محل یا آن چیز که از دور بینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورکا
تصویر گورکا
کوس طبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورگا
تصویر گورگا
((گَ وُ))
گورگه، طبل، کوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گورزا
تصویر گورزا
در گذشته چون زن آبستنی که زادنش نزدیک بود می مرد، او را در گور می نهادند و شخصی را روی گور می گماشتند و نی یا لوله ای از درون گور به بیرون می گذاشتند تا چون کودک زاده شود صدایش از آن لوله شنیده شود و گور را بشکافند و بیرون آورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دورنما
تصویر دورنما
((نَ))
پرده نقاشی یا عکس که منظره ای دور رانشان دهد، منظره، چشم انداز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرما
تصویر گرما
حرارت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوما
تصویر دوما
دوم اینکه
فرهنگ واژه فارسی سره
افق، چشم انداز، منظر، منظره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع واقع در منطقه ی رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی
از ماه های تبری مطابق با دی ماه
فرهنگ گویش مازندرانی
غده لنفاوی میان کشاله ران، شرم گاه
فرهنگ گویش مازندرانی
خیره نگاه کردن، خیره شدن، زل زدن
دیکشنری اردو به فارسی