- گدازه
- مواد گداخته شده که از دهانۀ آتشفشان بیرون آید
معنی گدازه - جستجوی لغت در جدول جو
- گدازه
- توده گداخته که از آتشفشان بیرون ریزد
- گدازه ((گُ زِ))
- موادی که از دهانه آتشفشان یا شکاف زمین بیرون ریزد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوک وحشی، (صفت نسبی، منسوب به گراز) کنایه از دلیر مانند گراز
خوک وحشی: نتوان جست خلافش بسلاح و بسپاه زانکه نندیشد شیریله از یشک گراز. (فرخی)، شجاع دلیر دلاور (بمناسبت قوت جانور مذکور) : دور سپهر مثل تو هرگز نیاورد از هفت پشت پهلو شیرافکن و گراز. (عمید لوبکی)
عمل گداختن ذوب، کاهش تن لاغری: و بسیار باشد که خداوند گدازش و کاهش را که بتازی ذبول گویند اجابت طبع صفرایی باشد
تخته هایی که بام خانه را بدانها پوشانند، بالا خانه تابستانی فروار فرواره
چوبدستی باشد که گاو و خر دیگر ستوران را بدان دانند: دوستان را بیافتی بمراد سر دشمن نکوفتی بگواز. (فرخی)، واحد طول معادل ذراع: در ازای از گواز های ما، هاون چوبین جواز. تخم مرغ نیم پخته
عمل گداختن، ذوب شدن
گداختن، پسوند متصل به واژه به معنای گدازنده مثلاً دیرگداز، جان گداز، گداخته شدن، ذوب، کنایه از لاغر و نحیف شدن، کنایه از غم، رنج، برای مثال چه آن کس که اندر خرام است و ناز/ چه گوید که در درد و گرم و گداز (فردوسی - ۷/۴۴۵ حاشیه)
ذوب، گداختن