جدول جو
جدول جو

معنی گدار - جستجوی لغت در جدول جو

گدار
گودی ته دره، جایی از رودخانه که خشک و بی آب باشد، گذار و عبور، معبر و گذرگاه
تصویری از گدار
تصویر گدار
فرهنگ فارسی عمید
گدار(گُ)
معبر. ممر: اسگدار، اسب گدار. گاوگدار. کبک گدار.
- بی گدار به آب زدن، بی احتیاط به کاری قیام کردن. بی فکر کاری را انجام دادن
لغت نامه دهخدا
گدار
گودی ته دره، عبور و گذرگاه
تصویری از گدار
تصویر گدار
فرهنگ لغت هوشیار
گدار((گُ))
معبر و گذرگاه در آب، پایاب، جای کم عمق رودخانه که می توان پهنای آن را بدون شنا کردن پیمود
تصویری از گدار
تصویر گدار
فرهنگ فارسی معین
گدار
زمان موقع، کولی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گهار
تصویر گهار
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گذار
تصویر گذار
گذاردن، عبور، مرور، گذشتن از جایی، معبر، گذرگاه، پسوند متصل به واژه به معنای گذارنده مثلاً بنیان گذار، فروگذار، مین گذار،
گذار کردن: عبور کردن، گذشتن، برای مثال هردم آنجا گذار می کردم / آب از آن چشمه سار می خوردم (جامی۱ - ۲۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گزار
تصویر گزار
نشتر حجام یا رگ زن
طرح و نقش
در هنر نقاشی طرح مدادی که روی کاغذ یا پارچه بکشند که بعد آن را رنگ آمیزی کنند
پسوند متصل به واژه به معنای گزارنده مثلاً خدمتگزار، سپاسگزار، نمازگزار، خواب گزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمار
تصویر گمار
گماشتن، کسی را بر سر کاری گذاشتن، گماریدن، گماردن، برگماردن، برگماشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدارو
تصویر گدارو
گدامنش، بسیار پر رو و سمج در گدایی، برای مثال گر گدا گشتم گدارو کی شوم/ ور لباسم کهنه گردد من نوم (مولوی - ۷۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدار
تصویر مدار
مسیر دور زدن و گردش، در علم الکتریک مسیر کامل جریان برق، شامل سیم، خازن، کلید و امثال آن، در علم نجوم مسیری که سیارات و اجرام آسمانی طبق آن به دور یک یا چند جرم دیگر در حرکت باشند، در علم جغرافیا هر یک از دایره های فرضی که به موازات خط استوا رسم شده است و هرچه به قطب نزدیک تر شوند کوچک تر می گردند، آنچه یا آنکه بر گردش می گردند، جریان
مدار راس الجدی: (جغرافیا، نجوم) راس الجدی
مدار راس السرطان: (جغرافیا، نجوم) راس السرطان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گداز
تصویر گداز
گداختن، پسوند متصل به واژه به معنای گدازنده مثلاً دیرگداز، جان گداز، گداخته شدن، ذوب، کنایه از لاغر و نحیف شدن، کنایه از غم، رنج، برای مثال چه آن کس که اندر خرام است و ناز/ چه گوید که در درد و گرم و گداز (فردوسی - ۷/۴۴۵ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسار
تصویر گسار
گساردن، پسوند متصل به واژه به معنای گسارنده مثلاً باده گسار، می گسار، غم گسار، اندوه گسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدار
تصویر غدار
بسیار غدر کننده، بی وفا، خائن، حیله گر، فریب کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چدار
تصویر چدار
پابند، ریسمانی که با آن پای حیوان یا اسیر یا مجرم را ببندند، پاوند، پای بند، پای وند
فرهنگ فارسی عمید
(گُ رَ / رِ)
بالا خانه تابستانی. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی). و آن را پردار، فردار و فرداره نیز گویند. (جهانگیری) ، تخته هایی باشد که بام خانه را بدان تخته پوشانند. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(گَ /گِ)
گداروی. گدامنش. گداصفت:
گر گدا گشتم گدارو کی شوم
ور لباسم کهنه گردد من نوم.
مولوی (مثنوی چ علاءالدوله ص 452)
لغت نامه دهخدا
(بُ دَ/ دِ)
عرق و شرابی که با کمی آب ممزوج شده باشد، پارچۀ بافته شده که بعضی از نخهای آن بافته نشده باشد، طفل بدکار و بدعمل، غیور و باغیرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عدار
تصویر عدار
مارآبی از آبزیان ملوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدار
تصویر قدار
تنگ میان: مرد، آشپز دیگ پز، مار بزرگ، خوانسالار سنگ آب بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذار
تصویر گذار
گذشتن، عبور، مرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدوار
تصویر گدوار
گنبد گردنده، آسمان، دستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدای
تصویر گدای
گدا: از سلیمان و مور و پای ملخ یاد کن آنچه این گدای آرد. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
پیمان شکن، فریبکار ماندن، گذاشتن بی وفا پیمان شکن، مکار محیل: فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدار
تصویر جدار
دیوار، حائط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدار
تصویر صدار
جلیتغه، سینه پوش، داغ سینه شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدار
تصویر سدار
پرده چادر از ریشه لاتینی کنار فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدار
تصویر بدار
پیشی گرفتن شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگدار
تصویر سگدار
آنکه سگ دارد کسی که سگ را پرورش کند
فرهنگ لغت هوشیار
گدامنش گداصفت: گر گدا گشتم گدارو کی شوم ک ور لباسم کهنه گردد من نوم. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تخته هایی که بام خانه را بدانها پوشانند، بالا خانه تابستانی فروار فرواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گداز
تصویر گداز
ذوب، گداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گداره
تصویر گداره
((گُ رِ))
بالاخانه تابستانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذار
تصویر گذار
عبور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جدار
تصویر جدار
پوسته
فرهنگ واژه فارسی سره