جدول جو
جدول جو

معنی گاویان - جستجوی لغت در جدول جو

گاویان
منسوب به گاوه: درفش گاویان، رجوع به گاوه و کاوه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاویان
تصویر کاویان
(پسرانه)
پرچم کاوه که به درفش کاویانی معروف است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گاودان
تصویر گاودان
جای نگهداری گاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاویزن
تصویر گاویزن
ماده ای شبیه زردۀ تخم مرغ که از میان زهرۀ گاو به دست می آوردند، مهرۀ زهرۀ گاو
اندرزا، جاویزن، گاودارو، گاوسنگ، گاوزهره، گاوزهرج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوبان
تصویر گاوبان
نگهبان گاو
فرهنگ فارسی عمید
تمساحی به طول شش متر که پوزه ای دراز شبیه منقار و دندان های تیز دارد و ماهی ها را شکار می کند، تمساح هندی
فرهنگ فارسی عمید
نگهدارندۀ گاو، محافظ گاو، صاحب گاو، یاری کننده گاو: بقّار، گاوبان، ثوّار، گاوبان، (منتهی الارب) :
چو شیری که آتش بدم درزند
دم گاوبان را بهم برزند،
نظامی (از آنندراج)،
رجوع به گویار و گاویار و گوبان و گاووان شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بیلوار است که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 202 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زهرۀ گاو. و بعضی گویند چیزی باشد مانند سنگ و آن اززهرۀ گاو برآید چنانکه حجرالتیس از زهرۀ گاو کوهی برمی آید و رنگ آن مانند زردی تخم مرغ باشد و چون از زهرۀ گاو برآرند نرم بودو اندک زمانی که در دهن گیرند سخت و محکم شود و آن را مهرۀ زهرۀ گاو هم میگویند معرب آن جاویزن است. (برهان) (آنندراج). در هند آن را گاو روهن خوانند. (آنندراج). رجوع به گاوزهره و گاوسنگ و گاوزون شود
لغت نامه دهخدا
نوعی از خزندگان شامل طایفۀ تمساحان عظیم آسیا و اوقیانوسیه، دارای پوزۀ بلند و باریک، طول آن گاه بشش متر میرسد
لغت نامه دهخدا
(وْ)
گاوبان. گویار. گوگل بان. بقار
لغت نامه دهخدا
زاغه، زاغد، گاودان بود، (نسخه ای از فرهنگ نامۀ اسدی)
لغت نامه دهخدا
(رَ/ رِ خوا / خا)
شبان که گاوان به صحرا برد، چوپان گاو
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان جلگۀ بخش خوانسار شهرستان گلپایگان در 14 هزارگزی خاور گلپایگان و 15 هزارگزی خاور راه شوسۀ گلپایگان به خوانسار واقع است، جلگه ای گرمسیر، مالاریایی و دارای 480 تن سکنه است، آب آنجا از چشمه، قنات و چاه تأمین میشود، محصول عمده اش پنبه و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، واقع در 8 هزارگزی جنوب فلاورجان و 2 هزارگزی جنوب راه شهرکرد به اصفهان، جلگه، معتدل دارای 634 تن سکنه، آب آنجا از زاینده رود، محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، تریاک، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان کرباس بافی، راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای بخش دهخوارقان شهرستان تبریز و در شمال باختری بخش و خاور دریاچۀ ارومیّه واقع، از شمال به دهستان ممقان، از جنوب به دهستان شیرامین، از خاور به بخش اسکو، از باختر به دریاچۀ ارومیه محدود میباشد، آب و هوای این دهستان بواسطۀ مجاورت با دریاچۀ ارومیّه مرطوب و مالاریائی بوده و قراء آن در جلگه واقع و خط آهن و شوسۀ تبریز و مراغه از این دهستان عبور مینماید، آب دهستان آنجا از چشمه و قنات و رود آذرشهر تأمین میشود، محصول عمده آن غلات، انگور، بادام، گردو و زردآلو میباشد، این دهستان از 15 آبادی بزرگ و کوچک که نفوسش جمعاً 10256 تن است، تشکیل شده، قراء عمده آن قاضی جهان، تیمورلو، دستجرد میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز، واقع در 59000گزی جنوب خاور زرقان کنار راه فرعی بندامیر به خرامه، جلگه، معتدل، مالاریائی، دارای 796 تن سکنه، آب آن از رود کر، محصول آنجا غلات، برنج و تریاک و شغل اهالی آن زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، واقع در 65000گزی جنوب خاوری مسکون و 12000گزی جنوب راه مالرو کروک به مسکون، دارای 4 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دروفراهان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 18000گزی جنوب خاوری کرمانشاه و3000گزی خاور زنگیشه کوهستانی سردسیر، دارای 260 تن سکنه، آب آنجا از زه آب رود خانه محلی و قنات، محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات، مختصر میوه جات شغل اهالی آن زراعت و گله داری، راه آن مالرو است، در دو محل به فاصله یک هزار گز واقع به علیا و سفلی مشهور، سکنۀعلیا 165 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ لاوی و منسوب بدان، یعنی اشخاصی که از اولاد لاوی سومین پسر یعقوب اند، گاهی این لفظ به معنی کاهنان نیز استعمال شده است، (ایران باستان ج 2 حاشیۀ ص 1160)، در قاموس کتاب مقدس آمده: گاهی اوقات کلمه لاوی و لاویان برای جمیع اولاد لاوی استعمال شده است (خروج 6:25 لا 25:32 عد 35:2 یوشع 21:3 و 41) و گاهی از اوقات اختصاص به نسل لاوی دارد به جز خانواده های هارون و کهنه (اول پادشاهان 8:4 عزرا 2:2:70 یوحنّا 1:19) و گاهی از اوقات همچو صفتی از برای کهنه استعمال میشود یعنی که از سبط لاوی متسلسل است (تثنیه 17:18 یوشع3:3) اما معنی ثانوی که قصد از سبط لاوی باشد غیر ازسلسلۀ کهنه بیشتر در کتاب مقدس وارد است، و در سفرپیدایش به هیچوجه اشاره به تقدیس و تعیین لاویان نیست مگر در وقتی که در فقرۀ گوساله با موسی از برای خداوند غیرت کشیدند، از آن پس از برای خدمت مقدس معین گشتند (تثنیه 10:8 و 9 و 33:8 و 11) و در وقت تعیین ایشان عدد مردان 22000 و عدد اول زادگان جمیع اسباط22273 نفر بودند و قوم فدیه آنهائی را که افزون بودند هریک را پنج شاقل دادند (سفر اعداد 3:45 - 51) و این مبلغ مطابق همان مقداری بود که از برای فدیۀ اول زادگان انسان و حیوانات نجس و چیزهای مهیب لازم بود (لاویان 27:6، سفر اعداد 18:16) و قوم لاوی واسطۀ قوم و کاهنان بودند و ایشان را جایز نبود که قربانی گذرانند و بخور سوزانند و نیز جایز نبود که اشیاء مقدسه را بدون پرده و پوشش ملاحظه کنند (سفر اعداد 4:5) لکن ایشان از سایرین به تابوت سکینه نزدیکتر بودند چنانکه چادر جماعت را هنگام کوچ کردن ایشان بر میداشتند و در وقت فرود آمدن و منزل کردن برپا مینمودند، و از برای وظیفۀ خدمت خود بعد از شست و شو و تراشیدن بدن حاضر میشدند، خلاصه واجبات بنی لاوی در نهایت دقت معین بود و به سه بهره منقسم بودند: قهاتیان و جرشونیان و مراریان، بهرۀ اول بردارندگان ظروف مقدسه، بهرۀ دوم بردارندگان اقسام خیمه و بهرۀ سوم بردارندگان لوحها و ستونها بودند، و شهرهائیکه به لاویان اختصاص داشت چهل و هشت شهر با اطراف آنها بمسافت هزار ذرع از همه طرف مختص آنها بود یعنی سیزده شهر از برای کاهنان و شش شهر از برای بست بتوسط قرعه تعیین یافت در میان اسباط، و لاویان را غیر از این شهرها و اطراف آنها عشر تمام محصولات از حیوانات و نباتات نیز بود واز این عشر ایشان بکاهنان میدادند (سفر اعداد 18:20 - 32) و در هر سه سال یک دفعه عشر ثانوی نیز میگرفتند و نیز در هنگام خدمت بعضی وظایف دیگر علاوه بر آنهائی که ذکر شد داشتند، و در ایام داود عدد کهنه به 38000 رسید که 24000 آنها از برای خدمات معینه مقرر گشتند و 6000 نفر از برای تعلیم شریعت و اجرای احکام معین شدند و 4000 از برای وظیفۀ دربانی و 400 نفر از برای خواندن و نواختن آلات طرب بودند این ها را فرقه فرقه نموده هر فرقه بنوبت خود از شهرهای خودشان برای خدمت مقدس حاضر میشدند (اول تواریخ ایام 23: و 24:20 - 31 و 25:26) و در وقتی که سبط اسرائیل از یهوداجدا گشتند سبط لاویان با یهودا همدست گردیدند (دوم تواریخ ایام 11:13 - 15) و ایشان را در تدبیر آن مملکت مخصوصاً در ایام یهوشافاط (دوم تواریخ ایام 19:8 - 11 و 20:14 - 28 و یوحنا اشعیا 2 تو 23:1 - 8 و حزقیا دوم تواریخ 29:3 - 36 و 30:21 و 22 و 31:2 - 4 و یوشیا دوم تواریخ 34:12 و 35:3 - 18) و غیره ید طولائی بود لکن بعد از اسیری معدودی از ایشان مراجعت کردند (عزرا 2:36 - 42 و 3:10 و 6:18) اما آنانی که به اورشلیم مراجعت کردند بر سر منصب قدیم خود رفتند و دردهاتی که نزدیک اورشلیم بود مأوی گزیدند و قوم کمافی السابق عشر معینه را بدیشان می دادند (نحمیا 10:37 - 39 و 12:29) ولی در عهد جدید آنها را همچو اشخاصی که در رسوم و قواعد ظاهری شرعیه ماهر می بودند و باطن آن را ترک می کردند به حساب می آورد (لوقا 10:32)
لغت نامه دهخدا
منسوب به کاوه، کاویانی، چون: اختر کاویان، چتر کاویان، درفش کاویان، رایت کاویان، (از یادداشتهای مؤلف) :
با درفش کاویان و طاقدیس
زر مشت افشار و شاهانه کمر،
رودکی،
بدو نیمه کرد اختر کاویان
یکی نیمه بگرفت و رفت از میان،
فردوسی،
بیفتاد از دست ایرانیان
درفش فروزندۀ کاویان،
فردوسی،
ببستند گردان ایرانیان
بپیش اندرون اختر کاویان،
فردوسی،
کجا آن تیغ کآتش در جهان زد
تپانچه بر درفش کاویان زد،
نظامی،
از جور دومار برنجوشم
چون رایت کاویان ببینم،
خاقانی،
یا لعاب اژدهای حمیری
بردرفش کاویان خواهم فشاند،
خاقانی،
پیش آمده روان فریدون گهرفشان
تا زان گهر زمین علم کاویان شده،
خاقانی،
رجوع به کاویانی شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 62هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 50هزارگزی جنوب باختری راه شوسۀ مهاباد به سردشت، درمنطقۀ کوهستانی، سردسیر، سالم و سکنۀ آن 23 تن سنی، کردی زبان اند، آب آن از رود خانه بادین آباد، محصول آن غلات، توتون، حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان قطور بخش حومه شهرستان خوی، واقع در 46هزارگزی جنوب باختری خوی و 8500 گزی جنوب راه ارابه رو قطور بخوی، این ده در دره واقع شده و هوای آن سردسیر و سالم و سکنۀ آن 166 تن است، آب راویان از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات است، پیشۀ مردم کشاورزی و دامپروری است، این ده در 5هزارگزی مرز ترکیه قرار گرفته و محل سکونت ایل شکاک است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
منسوب به گاوه، رجوع به گاوه و کاوه شود
لغت نامه دهخدا
سفر لاویان کتاب سوم از پنج سفر است، درقاموس کتاب مقدس آمده: از آنرو به این اسم نامیده شده که مخصوصاً مشتمل بر ذکر قوانین و آئین لیویان و کاهنان و هدایا و قربانیهای ایشان است و عبرانیان آن را شریعت کاهنان خوانند، در قسم اول قربانیهای خونی و نیز قربانیهای سوختنی و غیر خونی و هدایای آردی وقربانیهای رفع گناهی و قربانیهای سلامتی و جاهلی و خطائی و گناهانی که برای آنها باید قربانی گذرانیده شود و دستورالعمل و طرز گذرانیدن آنها مفصلا در جای خود مذکورند و تمامی این تفاصیل نه تنها اهمیت عبادت الهی را بیان میسازد بلکه از همه تضعیفها و تبدیلات انسانی که شخص را به بت پرستی میکشاند نیز مانع است تمامی این نظم و اسلوب ظل خوبیهای زمان آینده بود و نشانۀ بره که بروح ازلی خویشتن را بی عیب بحضور خدا گذرانیده و نامۀ عبرانیان برای این مطلب بهترین تفسیرهاست، بعد از آن تفصیل تقدیس کردن هارون و فرزندانش بمثابۀ کاهنان و متعاقب آن حکایت دانش آمیز ناداب و ابیهو مذکور است پس از آن قواعد و قوانین تطهیر شخصی و رسمی که یادگار و تذکرۀ دائمی از آلایش گناه و تقدس خداست عطا شد بعد حکایت روز کبیر کفاره، در این روز بنی اسرائیل از وساوس و بت پرستی و ناپاکی و سایراعمال کنعانیان انتباه یافته قوانین حفظ اخلاق و صیانت تندرستی و قواعد ملتی بایشان داده شد و مأمور گشتند که عیدهای مخصوصۀ خود را و شرایع و قوانین مخصوصۀ روز سبت و سال پنجاهم را که یوبیل خوانند نگاهدارند و نذورات و عشرها را نیز مرعی دارند، تنبیهات و مواعدی که در باقی این کتاب مذکور است نظر و توجه ایشان را به سوی آینده می آورد و مقصود از اتحاد تمامی قوم در خدمت خدای حافظ عهد ظلی است که اصل آن مسیح وملکوت اوست، عموماً معتقدند که این کتاب می باید از تصنیفات موسی بوده باشد اگر چه محتمل است که هارون وی را امداد کرده، این کتاب محتوی تاریخ ماه اول سال دوم است بعد از خروجشان ازمصر، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
نگاهبان گاو پرورنده گاو محافظ گاو گاویار: پس بگاوبان گفت که این فرزند (فریدون) را بتو خواهم سپرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاودان
تصویر گاودان
زاغه زاغد آغل گاو
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گاو را در صحرابرای چرا برد چوپان گاو، آنکه گاو آهن را براند خیش ران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاویار
تصویر گاویار
گاوبان چوپان گاو
فرهنگ لغت هوشیار
خزنده ایست از راسته تمساحها که مخصوص هند و مجمع الجزایر سوند است و طولش گاهی بالغ بر 6 متر میشود. این خزنده دارای پوزه ای دراز و نسبه باریک است و بواسطه دندانهای کوچک و ضعیفی که در حاشیه فکینش قرار دارد بانسان نمیتواند آزاری برساند و از تغذیه ماهیان میزید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاویزن
تصویر گاویزن
گاو دارو زهره گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاویان
تصویر کاویان
پادشاهی سلطنتی: (قصه آنک گاو بحری گوهر کاویان از قعر دریا بر آورد شب بر ساحل دریا نهد در درخش و تاب آن می چرد) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاویار
تصویر گاویار
گاوبان، آن که از گاوان مراقبت می کند
فرهنگ فارسی معین
خزنده ای است از راسته تمساح ها که مخصوص هند و مجمع الجزایر سوئد است و طولش گاهی بالغ بر 6 متر می شود. این خزنده دارای پوزه ای دراز و نسبتاً باریک است و به واسطه دندان های کوچک و ضعیفی که در حاشیه فکینش قرار دارد به انسان نمی تواند آزاری برس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاویزن
تصویر گاویزن
((زَ))
زهره گاو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاویان
تصویر کاویان
پادشاهی، سلطنتی
فرهنگ فارسی معین