جدول جو
جدول جو

معنی گاورد - جستجوی لغت در جدول جو

گاورد(وَ ؟)
ناحیه ای از هزارجریب دودانگه. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 122)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماورد
تصویر ماورد
(دخترانه)
ماءالورد، گلاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قاورد
تصویر قاورد
قاووت، آرد نخودچی که با قهوه و شکر یا قند کوبیده مخلوط می کنند و بیشتر در سوگواری ها استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناورد
تصویر ناورد
نبرد، جنگ، جولان و گردش گرد یکدیگر، برای مثال خیالی کرد با خود کاین جوانمرد / که زد بر دور من چون چرخ ناورد (نظامی۱ - ۱۴۹)
ناورد بردن: حمله بردن، حمله کردن
ناورد دادن: جولان دادن
ناورد کردن: جولان کردن، پیکار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاورد
تصویر جاورد
خار، نوعی خار سفید، سپیدخار، درمنۀ سپید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاورس
تصویر گاورس
دانه ای تلخ مزه از نوع ارزن به رنگ خاکستری که برگ و خوشۀ آن شبیه برگ و خوشۀ جو است و بیشتر در میان کشتزار گندم می روید، جاورس، گال، بسل، شوشو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماورد
تصویر ماورد
گلاب، عرق گل، عرقی که از یک قسم گل، معروف به گل محمدی یا گل گلاب می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
دهی است از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر واقع در 28 هزارگزی جنوب خاور دیلم، کنار راه فرعی دیلم به گچساران، جلگه، گرمسیر مرطوب و مالاریایی، دارای 498 تن سکنه، آب آن از چاه، محصول آن غلات، شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام نوعی از حلوا است. (برهان) :
پالوده برنگ اطلس معروفست
قاورد به قطنی و نمد موصوفست.
بسحاق اطعمه.
(چ استانبول ص 97 بنقل دکتر معین در حاشیۀ برهان).
در ره قاورد گشتم خرد و مرد
دل بجان آمد از این آورد و برد.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از بخش دو دانگۀ شهرستان ساری. که دارای 300 تن سکنه. آب آن از چشمه است و محصول عمده ندارد. مردان ده در طول سال در نقاط مختلف مازندران به درودگری متفرقند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
مخفف ماءالورد. گلاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گویی که مشاطه زبر فرق عروسان
ماورد همی ریزد باریک بمقدار.
منوچهری.
ماورد و ریحان کن طلب توزی و کتان کن سلب
وز می گلستان کن دو لب آنجا که این چار آمده.
خاقانی.
از اندودن مشک و ماورد و عود
به جودی شده موج طوفان جود.
نظامی.
غبار خط معنبر نشسته بر گل روی
چنانکه مشک به ماورد بر سمن سایی.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 735)
لغت نامه دهخدا
(گِ وَ)
دهی است از دهستان گلیجان بخش مرکزی شهرستان ساری واقع در 23000گزی جنوب ساری، کنار رود خانه تجن. دارای 275 تن سکنه و هوای آن معتدل است. آب آن از رود خانه تجن و درۀ محلی و محصول آن غلات، مرکبات، برنج، پنبه و عسل است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های نخی و ابریشمی است. راه مالرو دارد. گله داران در تابستان به ییلاق برنت سوادکوه میروند. زراعت برنج کنار رود خانه تجن معمول است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(َز)
حاکم نشین کانتون مانش از بخش کوتانس ساحل سین دارای 1195 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای بخش کامیاران، همچنین نام روخانه ای است که در این دهستان جاری است، این دهستان در شمال باختری واقع، محدود است از طرف شمال به دهستانهای حومه سنندج و ییلاق، از طرف جنوب باختر دهستان سوسور، از خاور دهستانهای کلیائی و ییلاق، منطقه ای است کوهستانی هوای آن سردسیر سالم آب اکثر قراء آن ازچشمه های مهم کوهستانی و قسمتی از رود خانه گاورود وامیرآباد تأمین میگردد، محصول عمده دهستان غلات، لبنیات است رود گاورود که شرح سرچشمۀ آن در بخش سنقرکلیائی داده شد از این دهستان گذشته در دهستان فقیه سلیمان حومه سنندج به رود خانه قشلاق ملحق میشود، رود خانه امیرآباد در قسمت شمالی دهستان از ارتفاعات بین دهستان ییلاق و این دهستان سرچشمه میگیرد و چند آبادی کنار خود را مشروب مینماید و در 4000گزی جنوب فقیه سلیمان به رود خانه گاورود ملحق میشود، کلیۀ قراء دهستان در طول دو درۀ گاورود و رود خانه امیرآباد واقع شده اند، راه شوسۀ کرمانشاه به سنندج از باختر دهستان میگذرد، راه آبادیهای دهستان عموماً مالرو میباشد، این دهستان از 38 آبادی تشکیل شده دارای 12 هزار تن است، مرکز دهستان ده امین آباد و قراء مهم آن بشرح زیر است: خامسان، موجش، رمشت، مارنج، کیله گلان، اشکفتان، گرگر، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
ابن چغری بیک برادر الب ارسلان سلجوق و عم ملکشاه سلجوقی و نخستین کس از یازده تن سلجوقیان است که در کرمان زمام امور حکومت را در دست گرفت. وی به سال 433 هجری قمری از طرف عم خودفرماندار کرمان شد و به سال 455 فارس را نیز ضمیمۀحکومت خود ساخت و به سال 465 با برادرزادۀ خویش سلطان ملکشاه سلجوقی بنای مخالفت گذارد و در جنگ اسیر شد و مسموم گشت. مدت حکومت او 32 سال بود. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 461، 489، 491، 537). جنگی میان ملکشاه و عم او قاورد در حوالی همدان رخ داد. گروهی از کردان ملکشاه را مدد دادند تا بر قاورد مسلط شد و او را هلاک کرد. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشید یاسمی ص 193). و او را قره ارسلان بیک نیز گویند. وی جد سلجوقیان است. او دستور داد چاهها حفر کردندو بیرقها در بیابان نصب نمودند که مسافران به این وسیله هدایت و راهنمائی شوند. در جنگ با برادرزادۀ خود ملکشاه به سال 1074 میلادی بقتل رسید. (ذیل المنجد)
لغت نامه دهخدا
رجوع به گاوروی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُو)
گشادگی و سوراخی که گاوی تواند از آن گذشتن. قسمی کول، تنبوشه
لغت نامه دهخدا
(وْ رُ)
قهرمان کتاب بینوایان ویکتور هوگو، وی یکی از ولگردان پاریس و حاضرجواب، بذله گو و شوخ و در عین حال شجاع و سخی است. نام وی در زبان فرانسه معروف است
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان، واقع در 15000گزی جنوب ده شیخ، کوهستانی، گرمسیر، سکنه 200 تن، آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات حبوبات، لبنیات، شغل آنان زراعت، گله داری، راه مالرو است، ساکنین از طایفۀ باباجانی هستند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
یا دیاله یا سیروان رود، این رود ازجبال مغرب اسدآباد (سر راه همدان به کرمانشاهان) سرچشمه میگیرد و از سرحد ایران و عراق میگذرد و به روددجله می پیوندد و یکی از شعب مهم آن آب حلوان است
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دولاب که با گاو آب از چاه برکشد
لغت نامه دهخدا
(وَ)
همان ابیورد خراسان است که بین سرخس و نسا قرار دارد. (از معجم البلدان). نام بلده ای است در خراسان و گویند کیکاوس زمینی به باوردبن گودرز به اقطاع مقرر فرموده بود و او این شهر را در آن زمین بنا نمود و بنام خود کرد. (آنندراج) (برهان قاطع) : باورد اندر میان کوه و بیابان است، جای بسیار کشت و برز و هوایی درست و مردمانی جنگی. (حدود العالم). سلطان فرمود تا نامها نبشتند به هرات و پوشنگ و طوس و سرخس و نسا و باورد و بادغیس. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 44). و رجوع به ابیورد و تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 ص 123 و نزهه القلوب ص 212 و تاریخ گزیده ص 376 و 435 و فهرست عالم آرای عباسی و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 564 و 592 و ج 4 ص 130 و 253 و قاموس الاعلام ترکی شود
دهی از دهستان حومه بخش لنگۀ شهرستان لار که در 24هزارگزی شمال لنگه در دامنه واقع است و 182 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناورد
تصویر ناورد
جنگ، نبرد، جدال
فرهنگ لغت هوشیار
از ما الورد گلاب گلاب: گویی که مشاطه زبر فرق عروسان ماورد همی ریزد باریک بمقدار. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوارد
تصویر گوارد
هضم
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره گندمیان و از دسته غلات که دانه هایی شبیه ارزن دارد و با ارزن از یک نوع است و در حقیقت گونه ای ارزن است که دانه هایش درشت تر است و پوستش نیز از پوست ارزن زبرتر است. دانه های این گیاه را بیشتر بکبوتران دهند گورس جاورس جاورس هندی گاورس هندی چینه: شهریست خرم و آبادان و کشت ایشان گاورس است. یا گاورس هندی. گاورس. یا گاورس سیم. ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
گشادگی و سوراخی که گاوی تواند از آن گذشتن تنبوشه. آنچه بصورت و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزهء) گاوروی. گرز فریدون که سرش بشکل گاو بود: زند بر سرت گرزه گاو روی ببند اندر آرد زایوان بکوی. (هرمزد نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاورد
تصویر قاورد
نادرست نویسی غاورد گاورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاورد
تصویر جاورد
قسمی خار سفید رنگ ثغام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناورد
تصویر ناورد
((وَ))
نبرد، جنگ، رزمگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوارد
تصویر گوارد
((گُ))
هضم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاورس
تصویر گاورس
((وِ یا وَ))
دانه تلخ مزه گیاهی از نوع ارزن که در کشتزار گندم روید، جاورس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاورد
تصویر قاورد
((وَ))
نوعی حلوا است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاورد
تصویر جاورد
((وَ))
قسمی خار سفید رنگ، ثغام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماورد
تصویر ماورد
((وَ))
گلاب
فرهنگ فارسی معین