جدول جو
جدول جو

معنی گاوبازی - جستجوی لغت در جدول جو

گاوبازی
با گاوبازی کردن، گاو را برای جنگ تحریک کردن، رجوع به گاوباز شود
لغت نامه دهخدا
گاوبازی
عمل گاوباز با گاو بمبارزه پرداختن
تصویری از گاوبازی
تصویر گاوبازی
فرهنگ لغت هوشیار
گاوبازی
جنگ با گاو نر که در برخی از کشورها از ورزش های رایج است، نوعی مسابقه در برخی از روستاهای ایران به صورت جنگ میان گاوهای نر
تصویری از گاوبازی
تصویر گاوبازی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاوباز
تصویر گاوباز
کسی که سوار بر اسب یا پیاده با گاو نبرد کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوداری
تصویر گاوداری
شغل و عمل گاودار، جایی که در آن گاو نگهداری می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گشادبازی
تصویر گشادبازی
افراط، اسراف، ول خرجی، در بازی نرد، به جا گذاشتن مهرۀ تک در خانۀ نرد که ممکن است کشته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانبازی
تصویر جانبازی
فداکاری، ازجان گذشتگی، کنایه از بندبازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاو تازی
تصویر گاو تازی
اشتلم کردن و رجز خواندن و تهدید کردن دشمن، برای مثال ور گمان گاو تازی دارد اینک حاضرم/ گر نمی تازی نمی دانم هماهنگی مکن (عرفی - لغت نامه - گاوتازی)
فرهنگ فارسی عمید
یکی از ایلات اطراف تهران، ساوه زرند و قزوین است ییلاق آنان کوههای شمالی البرز قشلاق شهریار و غار میباشد چادرنشین هستند، (جغرافیایی سیاسی کیهان ص 112)
لغت نامه دهخدا
گوی بازی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قیلاب پائین بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد، واقع در 10هزارگزی خاور حسینیه و 10هزارگزی اندیمشک، کوهستانی، گرمسیر، دارای 84 تن سکنه، زبان لری و فارسی، آب آن از رود بلارود، محصول آنجا غلات، تریاک، لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان فرش بافی است: راه آن مالرو است، ساکنین از طایفۀ تلاوند هستند زمستان قشلاق میروند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
سواری که با نیزه با گاو جنگ میکند، کولی قره چی
لغت نامه دهخدا
بازی کردن با لاو، الک دلک باختن، رجوع به لاو شود
لغت نامه دهخدا
کنایه از غالب نمودن است خود را بر خصم و سخنان تهدیدآمیز گفتن و اشتلم نمودن و ترسانیدن باشد او را، (برهان) :
ای بوی نمانده سنبل پرچین را
در باغ گلی نیست مرآن گلچین را
امسال حساب گاوتازی دگر است
گاو آمد و خورد دفتر پارین را،
ظهوری (از ذیل انجمن آرا)،
ور گمان گاوتازی دارد اینک حاضرم
گر نمیتازی نمیدانم هم آهنگی مکن،
عرفی (از آنندراج)،
مخفف آن گوتازی است، رجوع به همین کلمه شود، لاف و گزاف نامردان در مقابل حریف، (غیاث)
لغت نامه دهخدا
صحرای گاوباری صحرایی در ناحیت موغان که محمودآباد در آن واقع بود، (نزهه القلوب مقالۀ ثالثه ص 91)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام یکی از دهستانهای هفتگانه شهرستان بیجار است. این دهستان در جنوب خاوری شهرستان واقع، محدود است از طرف شمال و باختر به دهستان پیرتاج، از جنوب به دهستان مهربان از بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان و از خاور به دهستان گرماب بخش قیدار زنجان. هوای دهستان سردسیر، وضع طبیعی آن تپه ماهور، خاکی و بلندترین کوه دهستان کوه چنگ الماس است این کوه در شمال باختر دهستان واقع، بلندترین کوه دهستان قلۀ آن از سطح دریا 2258 گز است از قلۀ پرتگاهی آن مومیائی مخصوصی به دست می آورند ولی رسیدن به آن از نظر پرتگاهی بودن کوه بسیار دشوار است آب آن از قنوات تأمین شده محصول عمده آن، غلات و لبنیات میباشد هشت دهم غلات آن بطور دیم به دست می آید. شغل مردان، زراعت و گله داری، بافتن قالیچه، جاجیم و گلیم بین زنان دهستان مرسوم میباشد.
قالیچه های بافت خانباغی بخوبی در دهستان مشهور است. راه شوسۀ بیجار به همدان از جنوب و باختر دهستان میگذرد و آبادی چکینی از این بلوک در کنار شوسه واقع شده و خان باغی کلوچه نزدیک به راه شوسه هستند بواسطۀ مسطح بودن اراضی در فصل خشکی با اکثر قراء مهم دهستان اتومبیل میتوان برد. زبان مادری سکنۀ دهستان ترکی و کمی به فارسی و کردی آشنا هستند. این دهستان از15 آبادی تشکیل شده سکنۀ آن در حدود 6 هزار نفر، قراء مهم آن عبارتند از: قزان قره، باش قورتاران، خان باغی، کچه گنبد، دیستی بلاغ و گاوباز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
حفاظت گاو کردن، یاری کردن گاو، صاحب و مالک گاو بودن، نگاهداری گاو کردن
لغت نامه دهخدا
(گَ /گُو)
گاوبازی. رجوع به گاوبازی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گاوبندی
تصویر گاوبندی
در منافعی نا مشروع با هم شریک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
گوبان: جرجیر عابدار هیچ میگویید که من فرزند فلان گاوباره ام، گله گاو گوباره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گال بازی
تصویر گال بازی
الک دولک
فرهنگ لغت هوشیار
گاوبانی چوپانی گاو: جنود ظفر نمود الله وردی خان و غلامان را از قضای ربانی صبحی بر سمت آن قلعه عبور افتاده و از شخصی که گاویاری مینموده خبر گرفتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدا بازی
تصویر گدا بازی
امساک در خرج یا گدابازی در آوردن، خست نمودن بخل ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل بازی
تصویر گل بازی
بازی کردن با گل، پرورش گلهای نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گو بازی
تصویر گو بازی
عمل گاوباز با گاو بمبارزه پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاودانی
تصویر گاودانی
آغل گاو زاغه
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پاکباز عمل آن کسی که هر چه دارد در قمار و عشق یا در هواهای دیگر دهد و از ناداشت نیندیشد، عشق پاک عشقی که با هوای نفس آمیخته نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
شغل و عمل گاو تاز، غالب نشان دادن خود را بر دشمن و سخنان تهدید آمیز گفتن و اشتلم نمودن و ترسانیدن او را: ور گمان گاو تازی داری اینک حاضرم گر نمی تازی بمیدانم هم آهنگی مکن. (عرفی)، لاف و گزاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاسبازی
تصویر طاسبازی
بازی طاسباز، شعبده بازی، حیله مکر فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهبازی
تصویر شاهبازی
حالت و کیفیت شاهباز، چیره دستی تسلط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانبازی
تصویر جانبازی
دلیری، مردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوبازی
تصویر گوبازی
گاو بازی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیاده یا سواره با گاو (ورزاو) مبارزه کند و او را ببازی گیرد، کولی قره چی غریب اشمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوبانی
تصویر گاوبانی
شغل گاوبان نگاهبانی گاو محافظت گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوبانی
تصویر ناوبانی
شغل ودرجه ناوبان
فرهنگ لغت هوشیار