جدول جو
جدول جو

معنی کینده - جستجوی لغت در جدول جو

کینده(کَ یَ دَ / دِ)
غالب و چیره، و به معنی ماده و سبب و باعث، و آن را کیوده نیز گفته اند. (از فرهنگ دساتیر) (انجمن آرا) (آنندراج). فاتح و غالب و مظفر و فیروز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آینده
تصویر آینده
زمان بعد از حال، در دستور زبان علوم ادبی فعلی که بر زمان پس از حال دلالت دارد، کسی که از جایی بیاید، آنچه بعد بیاید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زینده
تصویر زینده
زندگانی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیاده
تصویر کیاده
رسوا، بدنام، بی آبرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کونده
تصویر کونده
خربزۀ نارس، تور کاه کشی، توری که از ریسمان به شکل جوال می بافند برای حمل و نقل کاه یا چیز دیگر، برای مثال مانند کسی که روز باران / بارانی پوشد از کونده (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیبنده
تصویر کیبنده
از راه برگردنده، روگرداننده، برای مثال ز اندرز موبد شکیبنده شد / سر از راه سوداش کیبنده شد (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کننده
تصویر کننده
کسی که کاری را انجام می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
کمک کننده، دست گیرنده، سرکش و توسن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کننده
تصویر کننده
کسی که چیزی را از جایی یا از چیزی بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
هلاک کننده، بسیار خطرناک مثلاً سم کشنده
فرهنگ فارسی عمید
چوبکی باشد که یک سر آنرا بدول آسیا بطوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود لکلکه: (گر همی گوییم گول و گر نمی گوییم گول چون کلنده بر لب دو لیم و تک تک میزنیم)، (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی است مانند دام که آنرا از علف بافند و در آن کاه و سرگین و امثال آن کنند و برستور بار کرده و بجایی که خواهند برند جوال
فرهنگ لغت هوشیار
حفر کننده حفار: محمود بفرمود تا کننده و تیشه و بیل آوردند بر دیواری که بجانب مشرق است دری پنجمین بکندند، از جای بر آورنده در آورنده. یا کننده در خیبر. علی: 4 مردی ز کننده در خیبر پرس، اسرار کرم ز خواجه قنبر پرس، (حافظ) عامل سازنده انجام دهنده، فاعل: علت محدثه: کننده چیز آن بود که هستی چیز را بجای آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیاده
تصویر کیاده
بدنام، بی آبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
میرغضب، دژخیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفنده
تصویر کفنده
از هم باز شونده، از هم باز کننده شکافنده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه آید آنچه آید، وارد، مستقبل آتی زمان پس از حال. یا آینده و رونده. وارد و صادر کسانی که وارد شوند و کسانی که خارج گردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آینده
تصویر آینده
((یَ دِ))
کسی یا چیزی که می آید، داخل شونده، زمان پس از حال
فرهنگ فارسی معین
((کَ لَ دَ یا دِ))
چوبکی باشد که یک سر آن را به دول آسیا به طوری نصب کنند که از گردش سنگ آسیا آن چوبک حرکت کند و از دول کم کم دانه در آسیا رود، لکلکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفنده
تصویر کفنده
((کَ فَ دَ یا دِ))
از هم باز شونده، از هم باز کننده، شکافنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیاده
تصویر کیاده
((دِ))
رسوا، بدنام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آینده
تصویر آینده
آتیه، آتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کننده
تصویر کننده
فاعل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
مهلک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آینده
تصویر آینده
Future
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
Deadly, Fatal, Lethal, Lethally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
mortal, fatal, letal, letalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آینده
تصویر آینده
будущий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آینده
تصویر آینده
zukünftig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
tödlich, fatal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
śmiertelny, fatalny, śmiertelnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آینده
تصویر آینده
майбутній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
смертельный , фатальный , летальный , смертельно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آینده
تصویر آینده
przyszły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
смертельний , фатальний , летальний , смертельно
دیکشنری فارسی به اوکراینی