- کیف
- وسیله ای با شکل و اندازه های مختلف از جنس چرم، پارچه، پلاستیک و مانند آن برای حمل اشیای گوناگون
معنی کیف - جستجوی لغت در جدول جو
- کیف
- نشئه و بیهوشی، چیزی که نشئه و بیهوشی آرد، مستی دست افزاری که در آن آلات و ادوات لازم برای کاری گذارند
- کیف
- وسیله ای کیسه مانند که در آن اشیاء را می گذارند و حمل می کنند و انواع مختلف دارد
- کیف ((کِ یا کَ یْ))
- چگونه ¿
- کیف
- شادی، مسرت، خوشی، لذت عمیق، خوش گذرانی، عیش، کسی کوک بودن احساس نشاط و خوشی کردن
- کیف
- خوشی، لذت
- کیف
- چگونه است؟
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ظرف شیر و ماست، تغار ماست
سزا، جزا، مکافات، سنگی که بر سر دیوار برج یا قلعه می گذاشتند که وقتی دشمن نزدیک شود بر سرش بزنند
کیفر بردن: به سزای عمل خود رسیدن
کیفر دادن: سزای عمل کسی را دادن
سزا، جزا، مکافات، سنگی که بر سر دیوار برج یا قلعه می گذاشتند که وقتی دشمن نزدیک شود بر سرش بزنند
کیفر بردن: به سزای عمل خود رسیدن
کیفر دادن: سزای عمل کسی را دادن
مکافات بدی، مکافات نیکی، جزا، پاداش، عقوبت ادعا نامه دادستان
هماورد، روزی گذران
از لحاظ کیف از نظر چگونگی: این دو کتاب کما و کیفا قابل مقایسه با هم نیستند
چونی، مقابل کمی
Qualitative
qualitativo
qualitativ
jakościowy
качественный
якісний
cualitativo
qualitatif
qualitativo
kwalitatief
गुणात्मक
kualitatif
جوهريٌّ
איכותי
niteliksel
ubora
คุณภาพ
গুণগত