جدول جو
جدول جو

معنی کیف - جستجوی لغت در جدول جو

کیف
وسیله ای با شکل و اندازه های مختلف از جنس چرم، پارچه، پلاستیک و مانند آن برای حمل اشیای گوناگون
تصویری از کیف
تصویر کیف
فرهنگ فارسی عمید
کیف
نشئه و بیهوشی، چیزی که نشئه و بیهوشی آرد، مستی دست افزاری که در آن آلات و ادوات لازم برای کاری گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
کیف
وسیله ای کیسه مانند که در آن اشیاء را می گذارند و حمل می کنند و انواع مختلف دارد
فرهنگ فارسی معین
کیف
((کِ یا کَ یْ))
چگونه ¿
تصویری از کیف
تصویر کیف
فرهنگ فارسی معین
کیف
شادی، مسرت، خوشی، لذت عمیق، خوش گذرانی، عیش، کسی کوک بودن احساس نشاط و خوشی کردن
تصویری از کیف
تصویر کیف
فرهنگ فارسی معین
کیف
خوشی، لذت
تصویری از کیف
تصویر کیف
فرهنگ فارسی عمید
کیف
چگونه است؟
تصویری از کیف
تصویر کیف
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیفر
تصویر کیفر
ظرف شیر و ماست، تغار ماست
سزا، جزا، مکافات، سنگی که بر سر دیوار برج یا قلعه می گذاشتند که وقتی دشمن نزدیک شود بر سرش بزنند
کیفر بردن: به سزای عمل خود رسیدن
کیفر دادن: سزای عمل کسی را دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیفر
تصویر کیفر
مکافات بدی، مکافات نیکی، جزا، پاداش، عقوبت ادعا نامه دادستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفت
تصویر کیفت
هماورد، روزی گذران
فرهنگ لغت هوشیار
از لحاظ کیف از نظر چگونگی: این دو کتاب کما و کیفا قابل مقایسه با هم نیستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفی
تصویر کیفی
چونی، مقابل کمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفی
تصویر کیفی
((کِ یا کَ))
دارای شکل کیف، قابل گذاشتن در کیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیفر
تصویر کیفر
((کِ یا کَ یْ فَ))
جزا، پاداش، مکافات نیکی و بدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیفی
تصویر کیفی
Qualitative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
качественный
دیکشنری فارسی به روسی
गुणात्मक
دیکشنری فارسی به هندی
جوهريٌّ
دیکشنری فارسی به عربی