نشئه و بیهوشی، وچیزی که نشئه و بیهوشی آرد، مجاز است. (غیاث) (آنندراج). نشئه و مستی. (ناظم الاطباء). در تداول فارسی زبانان، حالت حاصله از شراب یا الکل یا مخدرات چون تریاک و بنگ و مانند آن. سکرگونه ای که از تریاک و بنگ و حشیش پیدا آید. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - کیف کسی کوک بودن، (در تداول عامه) به قدر کافی مسکر یا مخدر صرف کرده بودن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، لذت. (فرهنگ فارسی معین). لذت که از غذایی خوشمزه یا تفرجی و مانند آن حاصل شود، و با کردن و بردن صرف شود. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، عیش و عشرت ومسرت و خوش حالتی. (ناظم الاطباء). خوشی. مسرت. (فرهنگ فارسی معین). - سر کیف بودن، خوشحال و شادان بودن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - کیفت کوک است ؟ دماغت چاق است ؟، عباراتی است که به هنگام احوالپرسی گویند. معادل ’خوبی ؟، خوشی ؟، اوضاع بر وفق مراد هست ؟’ وجز اینها. - کیفش کوک است، (در تداول عامه) خوشحال و شنگول است. (فرهنگ فارسی معین). - کیف کسی کوک بودن، (در تداول عامه) تمول یا عایدی بسیار داشته بودن. مالدار بودن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، چگونگی احوال. (ناظم الاطباء). - کیف شما چون است ؟، یعنی حالت شما چگونه است ؟ (ناظم الاطباء). ، معجونی مرکب از افیون (تریاک) و بعضی اجزاء دیگر که پاره ای مادران نادان همه شب به شیرخواره می دادند تا به شب بیدار نشود و مادر آسوده بخوابد. منومی که شب به طفل شیرخوار می دادند چون شربت کوکنار یا حبی معجون از افیون وبعضی ادویۀ دیگر. حبی مرکب از افیون و بعضی ملینات که مادران همه شب به شیرخوارگان می دادند تا خسبند وکمتر گریه کنند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) چگونه. (غیاث) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح منطق) عرضی که قبول قسمت بالذات نکند، چنانکه سواد و بیاض. (غیاث) (آنندراج). عرضی است که لذاته اقتضای قسمت و لاقسمت نکند، و تصوراو بر تصور غیرموقوف نباشد همچو الوان و غیر آن. (نفایس الفنون). یکی از مقولات نه گانه عرض، و آن هیأتی است قارّ که تصور آن موجب تصور چیزی دیگر خارج از ذات آن و حامل آن نباشد و مقتضی قسمت و نسبت هم نباشد و به عبارت دیگر کیف عبارت از عرضی است که تصور آن متوقف بر تصور غیر خودش نباشد و مقتضی قسمت و لاقسمت در محل خود به نحو اقتضاء اولی نباشد. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی) چونی. یکی از مقولات عشر ارسطو. مقابل کم ّ. هر چیزی که واقع شود تحت جواب کیف یعنی هیأت اشیاء و احوال آنها و مزه ها و بوها و ملموسات مثل سرما و گرما وخشکی و تری و اخلاق و عوارض نفس مثل ترس و شرم و مانند آن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هیولای اول بیان کن که چیست سوءالم زکم و ز کیف و چراست. ناصرخسرو. ز ما و کیف بگوی و به رسم برهان گوی گر آمده ست برون این سخنت از استار. ناصرخسرو. رجوع به کیفیت شود، (اصطلاح منطق) حالت ایجاب و سلب در قضایا، بنابر قول منطقیان در دو قضیۀ متناقضه اختلاف کیف شرط است، و در اینجا مراد از کیف سلب و ایجاب است. (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا)