کپشن (Caption) به متنی اطلاق می شود که در فیلم های صامت برای نمایش دادن دیالوگ ها، توضیحات، یا اطلاعاتی که به تماشاگران کمک می کند تا داستان فیلم را بهتر درک کنند، استفاده می شود. فیلم های صامت، بدون استفاده از صدا برای گفتگوها و صداهای محیطی، تنها با تصاویر و کپشن ها مخاطب را به دنیای داستانی فیلم وارد می کنند. این کپشن ها ممکن است به صورت تک بیانی یا بازتابی از کاراکترها و موقعیت های فیلم نمایش داده شوند. زمانی که فیلم های صامت تولید می شدند، نمایشگرها معمولاً از کپشن ها استفاده می کردند تا تماشاگران را در جریان داستان نگه دارند و برای آن ها توضیحات لازم را فراهم کنند. عباراتی که به عنوان مقدمه یا برای اطلاع رسانی از مضمونی (به ویژه در فیلم های صامت) مثلا برای بیان تغییر زمان یا تغییر مکان بر پرده ظاهر می شود.
کپشن (Caption) به متنی اطلاق می شود که در فیلم های صامت برای نمایش دادن دیالوگ ها، توضیحات، یا اطلاعاتی که به تماشاگران کمک می کند تا داستان فیلم را بهتر درک کنند، استفاده می شود. فیلم های صامت، بدون استفاده از صدا برای گفتگوها و صداهای محیطی، تنها با تصاویر و کپشن ها مخاطب را به دنیای داستانی فیلم وارد می کنند. این کپشن ها ممکن است به صورت تک بیانی یا بازتابی از کاراکترها و موقعیت های فیلم نمایش داده شوند. زمانی که فیلم های صامت تولید می شدند، نمایشگرها معمولاً از کپشن ها استفاده می کردند تا تماشاگران را در جریان داستان نگه دارند و برای آن ها توضیحات لازم را فراهم کنند. عباراتی که به عنوان مقدمه یا برای اطلاع رسانی از مضمونی (به ویژه در فیلم های صامت) مثلا برای بیان تغییر زمان یا تغییر مکان بر پرده ظاهر می شود.
جمع واژۀ کون، کونها، موجودات، (از ناظم الاطباء)، هستی ها، وجودها، (فرهنگ فارسی معین)، - کیان ثلاثه، کیان الثلاثه، به اصطلاح حکما، روح و نفس و جسد و به اصطلاح اهل صنعت کیمیا، کون روحانی و کون نفسانی و کون جسمانی، (ناظم الاطباء)، در اصطلاح فلسفه و کیمیا، روح و نفس و جسد، (فرهنگ فارسی معین)، -، به اصطلاح اهل صنعت کیمیا، ماء و دهن و ارض، (ناظم الاطباء)، آب و روغن و زمین، (فرهنگ فارسی معین)، -، به اصطلاح اهل صنعت کیمیا، زیبق و کبریت و ملح، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
جَمعِ واژۀ کون، کونها، موجودات، (از ناظم الاطباء)، هستی ها، وجودها، (فرهنگ فارسی معین)، - کیان ثلاثه، کیان الثلاثه، به اصطلاح حکما، روح و نفس و جسد و به اصطلاح اهل صنعت کیمیا، کون روحانی و کون نفسانی و کون جسمانی، (ناظم الاطباء)، در اصطلاح فلسفه و کیمیا، روح و نفس و جسد، (فرهنگ فارسی معین)، -، به اصطلاح اهل صنعت کیمیا، ماء و دُهن و ارض، (ناظم الاطباء)، آب و روغن و زمین، (فرهنگ فارسی معین)، -، به اصطلاح اهل صنعت کیمیا، زیبق و کبریت و ملح، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
جمع ’که’ برای استفهام ذوی العقول است. (آنندراج). جمع واژۀ کی، یعنی چه کسان، و کیانند، یعنی چه کسانند. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ که (= کی). چه کسان. (فرهنگ فارسی معین) : بین که به زنجیر کیان را کشید هرکه در او دید زبان را کشید. نظامی. این قوم کیانی آن کیانند بر جای کیان مگر کیانند. نظامی. تا سخنهای کیان رد کرده ای تا کیان را سرور خود کرده ای. مولوی (مثنوی). خون می رود از جسم اسیران کمندش یک روز نپرسد که کیانند و کدامان. سعدی. تاج کیان بین که کیان می نهند جای کیان را به کیان می دهند. خواجو. تو اول بگو با کیان دوستی من آنگه بگویم که تو کیستی. ؟ و رجوع به ’که’ موصول، کیان) شود
جمع ’که’ برای استفهام ذوی العقول است. (آنندراج). جَمعِ واژۀ کی، یعنی چه کسان، و کیانند، یعنی چه کسانند. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ که (= کی). چه کسان. (فرهنگ فارسی معین) : بین که به زنجیر کیان را کشید هرکه در او دید زبان را کشید. نظامی. این قوم کیانی آن کیانند بر جای کیان مگر کیانند. نظامی. تا سخنهای کیان رد کرده ای تا کیان را سرور خود کرده ای. مولوی (مثنوی). خون می رود از جسم اسیران کمندش یک روز نپرسد که کیانند و کدامان. سعدی. تاج کیان بین که کیان می نهند جای کیان را به کیان می دهند. خواجو. تو اول بگو با کیان دوستی من آنگه بگویم که تو کیستی. ؟ و رجوع به ’که’ مُوصول، کیان) شود
طبیعت، وگویا این کلمه سریانی است، (از اقرب الموارد)، طبع، و بدان نامیده شده کتاب سمعالکیان و به سریانی شمعاکیانا گویند، (مفاتیح، ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا)، سرشت، (مهذب الاسماء)، طبیعت، جوهر، (از حاشیۀ برهان چ معین) : جمشید کیانی نه که خورشید لیانی کز نور عیانی همه رخ عین سنائی، خاقانی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
طبیعت، وگویا این کلمه سریانی است، (از اقرب الموارد)، طبع، و بدان نامیده شده کتاب سمعالکیان و به سریانی شمعاکیانا گویند، (مفاتیح، ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا)، سرشت، (مهذب الاسماء)، طبیعت، جوهر، (از حاشیۀ برهان چ معین) : جمشید کیانی نه که خورشید لیانی کز نور عیانی همه رخ عین سنائی، خاقانی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
دهی از دهستان فراهان پایین است که در بخش فرمهین شهرستان اراک واقع است و 700 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) دهی از دهستان شمیل است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 237 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) قریه ای است در شش فرسنگی میانۀ شمال و مشرق فین، (فارسنامۀ ناصری)
دهی از دهستان فراهان پایین است که در بخش فرمهین شهرستان اراک واقع است و 700 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) دهی از دهستان شمیل است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 237 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) قریه ای است در شش فرسنگی میانۀ شمال و مشرق فین، (فارسنامۀ ناصری)
مولانا شمس الدین محمد بن احمد الحکیم، عالم و عارف و صوفی بود و در علوم و فروع اصول ممارست داشت و در معقول و منقول تألیفاتی دارد، قطب الدین محمود بن مسعود بن مصلح شیرازی از شاگردان وی بود، او راست: کتاب الهادی فی النحو، وی را قصایدی نیز هست که دلیل به کثرت فضل و علو همت و وفور علم و حکمت اوست، (از شدالازار چ قزوینی ص 110 و 111)، و رجوع به همین مأخذ ص 110 و 111 و 492 و 498 شود
مولانا شمس الدین محمد بن احمد الحکیم، عالم و عارف و صوفی بود و در علوم و فروع اصول ممارست داشت و در معقول و منقول تألیفاتی دارد، قطب الدین محمود بن مسعود بن مصلح شیرازی از شاگردان وی بود، او راست: کتاب الهادی فی النحو، وی را قصایدی نیز هست که دلیل به کثرت فضل و علو همت و وفور علم و حکمت اوست، (از شدالازار چ قزوینی ص 110 و 111)، و رجوع به همین مأخذ ص 110 و 111 و 492 و 498 شود
دهی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان. واقع در 55هزارگزی جنوب خاوری سراوان در 28هزارگزی جنوب راه فرعی کوهک به سراوان. آب آن از قنات و راه آن مالرو فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان. واقع در 55هزارگزی جنوب خاوری سراوان در 28هزارگزی جنوب راه فرعی کوهک به سراوان. آب آن از قنات و راه آن مالرو فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
جاشن و کاشن نام محلی بوده است در سیستان و منسوب بدان را کاشنی آورده اند و در این کتاب (تاریخ سیستان) باز هم مورد دارد لیکن معلوم نیست املای آن چگونه است و آیا با گاف فارسی یا کاف دیگر، چه کاف را در تعریب تبدیل بجیم کرده اند مثل کردو جرد و پهرک و فهرج و غیره. (تاریخ سیستان، حاشیۀ ص 20) : بسیار مردم بکشتند گبر و مسلمان و غارت کردند و بکاشن شدند، خانه کاشن حصار داشتند بستدند و گروهی مردم کشتند. (تاریخ سیستان ص 369)
جاشن و کاشن نام محلی بوده است در سیستان و منسوب بدان را کاشنی آورده اند و در این کتاب (تاریخ سیستان) باز هم مورد دارد لیکن معلوم نیست املای آن چگونه است و آیا با گاف فارسی یا کاف دیگر، چه کاف را در تعریب تبدیل بجیم کرده اند مثل کردو جرد و پهرک و فهرج و غیره. (تاریخ سیستان، حاشیۀ ص 20) : بسیار مردم بکشتند گبر و مسلمان و غارت کردند و بکاشن شدند، خانه کاشن حصار داشتند بستدند و گروهی مردم کشتند. (تاریخ سیستان ص 369)
نوعی انگدان که معطر است و در مناطق کوهستانی اروپای مرکزی میروید. گیاهی است دایمی که بارتفاع 2 متر هم میرسد و شاخ و برگش کم و برگهایش سبز بریده بریده میباشد. گلهایش زرد مایل بسبز و میوه اش تخم مرغی است. ریشه اش خاکستری رنگ و نرم و خوشبو و تلخ مزه است و چون اندامهای این گیاه طعم ادویه یی دارند برای چاشنی اغذیه بکار میروند و در طب نیز برای زیاد کردن ادرار مصرف میشوند انجدان رومی انگدان رومی انگژد رومی لیفسطیقون. یا کاشن رومی. گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش دارای بریدگیهای زیاد و رنگ گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در اماکن خشک اروپای جنوبی میروید. ریشه اش در طب قدیم بعنوان دوای صرع تجویز میشده است حرای رومی سیسالیوس ساسالیوس سسالی
نوعی انگدان که معطر است و در مناطق کوهستانی اروپای مرکزی میروید. گیاهی است دایمی که بارتفاع 2 متر هم میرسد و شاخ و برگش کم و برگهایش سبز بریده بریده میباشد. گلهایش زرد مایل بسبز و میوه اش تخم مرغی است. ریشه اش خاکستری رنگ و نرم و خوشبو و تلخ مزه است و چون اندامهای این گیاه طعم ادویه یی دارند برای چاشنی اغذیه بکار میروند و در طب نیز برای زیاد کردن ادرار مصرف میشوند انجدان رومی انگدان رومی انگژد رومی لیفسطیقون. یا کاشن رومی. گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش دارای بریدگیهای زیاد و رنگ گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در اماکن خشک اروپای جنوبی میروید. ریشه اش در طب قدیم بعنوان دوای صرع تجویز میشده است حرای رومی سیسالیوس ساسالیوس سسالی