جدول جو
جدول جو

معنی کیار - جستجوی لغت در جدول جو

کیار
تنبلی، کاهلی
تصویری از کیار
تصویر کیار
فرهنگ فارسی عمید
کیار(زَ رَ)
دنب برداشتن اسب در دویدن، و الفعل من ضرب او نصر، (منتهی الارب)، دمب برداشتن اسب وقت دویدن، (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کیار(کیا / کُ)
کاهلی. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 127). به معنی کاهلی باشد. (برهان) (آنندراج). کاهلی. تنبلی. (ناظم الاطباء) :
خماردار همه ساله باکیار بود
بسا سرا که جدا کرد از او زمانه خمار.
دقیقی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- بی کیار، جلد و چالاک و به طور شادمانی. (ناظم الاطباء). بدون کاهلی. جلد. چابک. (فرهنگ فارسی معین) :
یکی پارسی بود بس نامدار
که سوجان بدش نام او بی کیار.
فردوسی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
رجوع به بی کیار شود، نام گیاهی هم هست. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کیار
کاهلی. یابی کیا. بدون کاهلی جلد چابک: مرد مزدور اندر آغازید کار پیش او دستان همی زد بی کیار. (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
کیار
کاهلی، تنبلی
تصویری از کیار
تصویر کیار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کهیار
تصویر کهیار
(پسرانه)
کوهیار، کوه نشین، نام برادر مازیار فرمانروای طبرستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیارش
تصویر کیارش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیارس
تصویر کیارس
(پسرانه)
کیارش، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیارخ
تصویر کیارخ
(پسرانه)
کیاچهر، آنکه دارای چهره و صورتی شاهانه است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کهار
تصویر کهار
(پسرانه)
گهار، از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری تورانی و جزو سپاه افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیار
تصویر زیار
(پسرانه)
نام نیای آل زیار، سلسله ای از پادشاهان و امرای ایرانی نژاد در گرگان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تیار
تصویر تیار
موج، موج دریا
آماده، مهیا، ساخته، مالش، مالش دادن و لوله ساختن تریاک
تیار کردن: آماده ساختن، مهیا کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرار
تصویر کرار
چوب زیر در، آستانۀ در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کژار
تصویر کژار
چینه دان مرغ، ژاغر، جاغر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیارا
تصویر کیارا
اندوه، ملال
ویار
خفگی، حالتی که به واسطۀ کمی اکسیژن در هوا، تغییر درجۀ فشار هوا، استنشاق گازهای سمی و مانند آن و درنتیجه سخت شدن تنفس دست می دهد و گاه سبب مرگ می شود، فشردگی گلو، خبک، اختناق، خبه، خپک، خپه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیار
تصویر دیار
کس، کسی، صاحب دیر، ساکن دیر، دیرنشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیار
تصویر عیار
زرنگ، چالاک، تردست، دزد
هر یک از عیاران که انسان هایی دلیر و جوانمرد و حامی ضعفا بوده اند، این طبقه در دورۀ عباسی در خراسان، سیستان، بغداد و نواحی دیگر ظهور کردند
کنایه از جسور و بی پروا، کسی که بی پروا زندگی خود را به خوشی و کامروایی می گذراند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوار
تصویر کوار
سبد بزرگ برای حمل میوه، کندو، کباره
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
اندوه و ملالت. (فرهنگ رشیدی) (برهان) (ناظم الاطباء). اندوه و ملال. (آنندراج) ، تیرگی روی باشد به سبب گلو فشردن و خفه کردن، یا چیزی بسیار خوردن، و آن را به عربی کلفت گویند. (برهان) (آنندراج) ، تاسه. (صحاح الفرس). به معنی تاسه هم آمده است، و آن میل و خواهش به هم رسانیدن به خوردنی باشد و این حال بیشتر زنان آبستن را به هم رسد. (برهان) (آنندراج). تاسه و میل و خواهش به خوردن چیزهای بی قاعده چنانکه در زنان آبستن پدید آید. (ناظم الاطباء). بنابه قاعده تبدیل ’و’ به ’گ’ به نظر می رسد اصل کلمه ’گیار’ بوده و ’ا’ آخر کلمه الف اطلاق است در آخر شعر، فرهنگ نویسان آن را جزو کلمه گرفته اند و در همین کتاب این اشتباه نظیر دارد. (تعلیقات برهان چ معین ج 5 ص 239)
لغت نامه دهخدا
(اَکْ)
جمع واژۀ کیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کیر، به معنی دمهای آهنگران. (یادداشت مؤلف) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به کیر شود
لغت نامه دهخدا
(کَرَ)
نام یکی از چهار پسر کیقباد است. (برهان). نام یکی از چهار پسر کیقباد بوده، و اصل در آن کی آرش است. (آنندراج) (انجمن آرا). از: کی + آرش، در اوستا، کوی ارشن (به معنی کی و شهریار دلیر). (حاشیۀ برهان چ معین) :
نخستین چو کاوس باآفرین
کی آرش دوم بد، سوم کی پشین.
چهارم کی ارمین کجا بود نام
سپردند گیتی به آرام و کام.
فردوسی (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
مس زرد رومی خور داد ماه سیم رومی یکی از ماه های سریانی لاتینی تازی گشته هوا (هوا پارسی است) یکی از ماههای مشهور رومی مطابق ماه سوم بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیار
تصویر شیار
زمینی که به جهت زراعت با گاو آهن شکافته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیار
تصویر سیار
بسیار سیر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
میوه ای سبز و دراز و درشت که آنرا خام می خورند بوته آن دارای ساقه های نرم و سست و برگهای دندانه دار و گلهای زرد و بر سه قسم است خیار بالنگ و چنبر و درختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیار
تصویر جیار
آهک افروخته، آتش دل
فرهنگ لغت هوشیار
درست، تمام، راست، کامل، مهیاو صحیح، و بمعنی موج دریا و موج آب هم هست
فرهنگ لغت هوشیار
لبیشه لباشه ریسمانی بر سر چوبی که با آن دهان ستور بندند تا ناآرامی نکند
فرهنگ لغت هوشیار
پستان آلای آمیزه ای سرگین و خاک که برپستان مالند تابچگان از شیر خوردن باز مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیار
تصویر دیار
پیدا، پدیدار صاحب دیر، دیر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیارا
تصویر کیارا
((کَ))
اندوه، ملالت، خفه کردن، خفگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنار
تصویر کنار
جنب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیار
تصویر فیار
صنعت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیار
تصویر سیار
جنبنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیار
تصویر دیار
سامان
فرهنگ واژه فارسی سره