جدول جو
جدول جو

معنی کژنهاد - جستجوی لغت در جدول جو

کژنهاد(کَ نِ / نَ)
کژطبیعت. بدسرشت. کژسرشت. کج خلقت. مقابل راست نهاد
لغت نامه دهخدا
کژنهاد
بد سرشت، کژ طبیعت
تصویری از کژنهاد
تصویر کژنهاد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کج نهاد
تصویر کج نهاد
کج طبع، کج سرشت، بداصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدنهاد
تصویر بدنهاد
بدسرشت، بدبنیاد، بدطینت، نانجیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
نهادن، سرشت، طبیعت، برای مثال خدای عرش جهان را چنین نهاد «نهاد» / که گاه مردم شادان و گه بود ناشاد (رودکی - ۴۹۵)، ضمیر، دل، سازمان، مؤسسه، بنیان، اساس، در علوم ادبی مسندٌالیه، روش، طرز، راه ورسم، مراسم، آیین، آداب، مقام، پایگاه، قرار، مواضعه
بافت
ادا کردن، پرداختن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
گیاهی است برگش شبیه برگ بن، نیک دورکننده کژدم. گویند اگر برگش بر عقرب افکنند در حال بمیرد. خوردن برگش مسخن جگر و سپرز و دماغ و بدن. (منتهی الارب). اسم نبطی نباتی است مثل درخت کوچکی، برگش در رنگ و حدت شبیه به برگ سقز و در بوی مانند بوی دود و شاخهای او از یک ساق سطبر رسته و نرم تر از درخت حبهالخضرا. در سیم گرم و خشک و بوئیدن او مسخن معده و جگر و معین هاضم و بالخاصیه در جایی که دود آن باشد عقرب در آنجا نمی باشد و اگر برگ او رابر عقرب بپاشند در حال بمیرد و مضر سقل و محرق خلط و قدر شربتش یک درهم است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است که برگ آن مانند برگ بنه است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ نَ)
بزرگ شمردن یا بزرگ کردن هدیه را، کم گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ نِ / نَ)
مرکّب از: پیشوند بر + نهاد، بر قاعده و قانون. قانون. (ناظم الاطباء)،
لغت نامه دهخدا
(بَ نِ / نَ)
بدگهر و بدسرشت. (آنندراج). خائن و نمک بحرام و مفسد. (ناظم الاطباء) ، نشیمن و قرارگاه و آرام جای باز و شاهین و امثال آن. (برهان قاطع). نشیمن و آرامگاه باز و شاهین و جز آن. (ناظم الاطباء). پدواز. (یادداشت مؤلف). بتواز. (آنندراج). و رجوع به پدواز و بتواز شود
لغت نامه دهخدا
(اِ ژَ)
یا اینهرد. مورخ فرانسوی. مولد منیو. وی منشی شارلمان بود و تاریخ حیات شارلمان را نوشته است. لوئی لودبنر تعلیم و تربیت فرزند خویش لتر را بدو سپرد. (حدود 775- 840 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(کَ نِ / نَ)
کج سرشت. (آنندراج). بدذات. بداصل. بدعقیده. (ناظم الاطباء)
خاقانی اگر چه راست پیوندی
پیوند تو کج نهاد نپسندد.
خاقانی.
خون بدخواه نامراد خضاب
سینۀ خصم کج نهاد نیام.
هاتف
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
لوش. (لغت نامۀ اسدی از یادداشت مؤلف). که دهان کج دارد
لغت نامه دهخدا
(نِنِ / نَ)
نکوطینت. نیکوسرشت:
نکودل است و نکوسیرت و نکومذهب
نکونهاد و نکوطلعت و نکوکردار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ نِ / نَ)
یک منش. بر یک سیرت و طبع. یک دل. متفق القرار. متفق الرأی. (یادداشت مؤلف).
- یک دل و یک نهاد، متفق الرأی. همدل و همزبان. صمیمی. متحد: بیعت عام کردند امیر باجعفر را (امیر جعفر احمد بن محمد بن خلف بن اللیث را) و کار بر او قرار گرفت و سپاه جمع شد از موالی و سرهنگان و آزادگان و سیستان همه یک دل و یک نهاد و تشویش از میانه برخاست. (تاریخ سیستان). و رجوع به همین ترکیب در ذیل یک دل شود.
- ، یک روی. بی ریا:
سرشت تن از چار گوهر بود
که با مرد هر چار درخور بود
یکی پرهنر مرد با شرم و داد
دگر کو بود یک دل و یک نهاد.
فردوسی.
کتایون بدانست کو را نژاد
ز شاهی بود یک دل و یک نهاد.
فردوسی.
- یک نهاد بودن، یکسان بودن. یک طرز و یک طور بودن.ثابت بودن:
چون نیست حال ایشان یکسان و یک نهاد
گاهی به سوی مغرب و گاهی به خاورند.
ناصرخسرو.
- ، یک روی و یک دل بودن:
به فکر و قول و زبان یک نهاد باش و مباش
به دل خلاف زبان چون پشیز زراندود.
ناصرخسرو.
، یک نوع. یک طرز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
خلقت، آفرینش، طینت، فطرت، خمیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناد
تصویر کناد
ناسپاس کبوتر صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کج نهاد
تصویر کج نهاد
بد ذات، بد اصل، بد عقیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهاد
تصویر انهاد
بر آمدن پستان، بزرگ شمردن، لبریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدنهاد
تصویر بدنهاد
نا نجیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
((نِ یا نَ))
طبیعت، سرشت، ذات، نژاد، نسب، رسم، روش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کج نهاد
تصویر کج نهاد
((~. نَ))
بدذات، بداصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
موسسه، ذات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کناد
تصویر کناد
اکسیر
فرهنگ واژه فارسی سره
بدذات، بدسرشت، بدنفس، بدطینت، ناپارسا، ناخلف
متضاد: خوش جنس، خوش طینت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
Institution
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
institution
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نام مرتعی واقع در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
instituição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
institución
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
instytucja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
учреждение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
інституція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
instelling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
Institution
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نهاد
تصویر نهاد
istituzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی