جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کج نهاد

کج نهاد

کج نهاد
کج سرشت. (آنندراج). بدذات. بداصل. بدعقیده. (ناظم الاطباء)
خاقانی اگر چه راست پیوندی
پیوند تو کج نهاد نپسندد.
خاقانی.
خون بدخواه نامراد خضاب
سینۀ خصم کج نهاد نیام.
هاتف
لغت نامه دهخدا

کج نهادی

کج نهادی
حالت و کیفیت کج نهاد. کج سرشتی. بدذاتی. بداصلی. بدعقیدتی. و رجوع به کج نهاد شود
لغت نامه دهخدا

کج نهادن

کج نهادن
ناراست نهادن. قرار دادن نه بر راستی. مقابل راست نهادن. مقابل راست و مستقیم قرار دادن.
- کله کج نهادن، کلاه یکبری بر سر نهادن. قرار دادن کلاه یک بری فراز سر و آن نشانه ای باشد از کبر و گردنکشی:
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند.
حافظ
لغت نامه دهخدا

کج نهادی

کج نهادی
بداصلی، بدذاتی، بدسرشتی، بدطینتی، بدگهری، بدنهادی
متضاد: خوش جنسی، خوش طینتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد