سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، قره گیله، ولک، کومار، کورچ، مارخ، ولیک، سیاه الله
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بَلَک، سُرخ وَلیک، قَرَه گیلِه، وَلَک، کومار، کورچ، مارِخ، وَلیک، سیاه الله
زالزالک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهج، کویج
زالزالَک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهَج، کُویج
زالزالک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهج، کویژ
زالزالَک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کوهَج، کِویژ
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، قره گیله، ولک، کومار، کویچ، مارخ، ولیک، سیاه الله
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بَلَک، سُرخ وَلیک، قَرَه گیلِه، وَلَک، کومار، کِویچ، مارِخ، وَلیک، سیاه الله
دومین از خانان آق اردو از خاندان اردا (679 - 701 هجری قمری)، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، یکی از خانان آق اردو است که موفق شد نواحی غزنه و بامیان را که گاهی مطیع اولوس جغتای و زمانی به دست ایلخانان ایران بوده به تصرف خود بیاورد، (از طبقات سلاطین اسلام ص 202)
دومین از خانان آق اردو از خاندان اردا (679 - 701 هجری قمری)، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، یکی از خانان آق اردو است که موفق شد نواحی غزنه و بامیان را که گاهی مطیع اولوس جغتای و زمانی به دست ایلخانان ایران بوده به تصرف خود بیاورد، (از طبقات سلاطین اسلام ص 202)
کریج. کریجه. خانه کوچک مطلقاً، خانه کوچکی که از نی و علف سازند مانند اطاقک دهقانان در کنار مزرعه و فالیز. (فرهنگ فارسی معین) : همه عالم چو باغ و بستان است این کریچت بتر ز زندان است. سنائی (از فرهنگ فارسی معین). ، تالاری که بر بالای خرمن غلۀ ناکوفته سازند تا باران آن را ضایع نسازد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کریج، کریجه و کریچه شود
کریج. کریجه. خانه کوچک مطلقاً، خانه کوچکی که از نی و علف سازند مانند اطاقک دهقانان در کنار مزرعه و فالیز. (فرهنگ فارسی معین) : همه عالم چو باغ و بستان است این کریچت بتر ز زندان است. سنائی (از فرهنگ فارسی معین). ، تالاری که بر بالای خرمن غلۀ ناکوفته سازند تا باران آن را ضایع نسازد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کریج، کریجه و کریچه شود
بلوچ قفص، کوچ و بلوچ، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، کوفج: عبداﷲ بن عبداﷲ سلول و سهیل بن عدی با سپاه به کرمان شده بودند به سال بیست ودو اندر، سال بیست وسه اندر حرب کردند، اندر کرمان سپاهی بسیار گرد آمد و آنجا به کوههای کرمان اندر مردمانی اند که ایشان را کوفچ خوانند و به تازی قوفص نویسند به حدود کرمان حرب کردند و خدای تعالی مسلمانان را ظفر داد، (ترجمه تاریخ بلعمی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به کوفج، کوفجان، کوفجیان، کوچ، ’کوچ و بلوچ’ شود
بلوچ قُفص، کوچ و بلوچ، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، کوفج: عبداﷲ بن عبداﷲ سلول و سهیل بن عدی با سپاه به کرمان شده بودند به سال بیست ودو اندر، سال بیست وسه اندر حرب کردند، اندر کرمان سپاهی بسیار گرد آمد و آنجا به کوههای کرمان اندر مردمانی اند که ایشان را کوفچ خوانند و به تازی قوفص نویسند به حدود کرمان حرب کردند و خدای تعالی مسلمانان را ظفر داد، (ترجمه تاریخ بلعمی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به کوفج، کوفجان، کوفجیان، کوچ، ’کوچ و بلوچ’ شود
زقاق. کوچه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مصغر کوی است که راه کوچک و تنگ باشد. (برهان) (آنندراج). راه کوچک و تنگ. (ناظم الاطباء). معبر کوچک. (فرهنگ فارسی معین). کوچه. و رجوع به کوچه شود، محلۀ کوچک. (فرهنگ فارسی معین) ، ده کوچک، حجره. (ناظم الاطباء)
زقاق. کوچه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مصغر کوی است که راه کوچک و تنگ باشد. (برهان) (آنندراج). راه کوچک و تنگ. (ناظم الاطباء). معبر کوچک. (فرهنگ فارسی معین). کوچه. و رجوع به کوچه شود، محلۀ کوچک. (فرهنگ فارسی معین) ، ده کوچک، حجره. (ناظم الاطباء)
دستگاه اتصال برق، کلیدی که در وسایل نقلیه موتوری باعث برقراری جریان برق می شود، انتخاب مسیر یا مدار و باز و بسته کردن و تغییر دادن عملکرد آن، سو دادن (واژه فرهنگستان)
دستگاه اتصال برق، کلیدی که در وسایل نقلیه موتوری باعث برقراری جریان برق می شود، انتخاب مسیر یا مدار و باز و بسته کردن و تغییر دادن عملکرد آن، سو دادن (واژه فرهنگستان)