جدول جو
جدول جو

معنی کوهان - جستجوی لغت در جدول جو

کوهان
برآمدگی پشت شتر که از پیه و چربی انباشته شده، برآمدگی روی شانۀ گاو
تصویری از کوهان
تصویر کوهان
فرهنگ فارسی عمید
کوهان
دهی از بلوک کلاتۀ دهستان مرکزی بخش میامی که در شهرستان شاهرود واقع است و 650 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان کرون که در بخش نجف آباد شهرستان اصفهان واقع است و 484 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی از دهستان براآن که در بخش حومه شهرستان اصفهان واقع است و 101 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
کوهان
به معنی زین اسب است، (برهان)، در برهان گفته به معنی زین اسب است، (آنندراج) (انجمن آرا)، زین اسب، (ناظم الاطباء)، آنچه از پشت شتر و گاو برآمده هم کوهان می گویند، لیکن به طریق مجاز، (برهان)، آنچه بر پشت شتر و گاو برآید هم بر طریق مجاز گویند، (آنندراج) (انجمن آرا)، حدبه و برآمدگی پشت شتر و گاو، (ناظم الاطباء)، برآمدگی وبلندی پشت شتر و بلندی پشت و بلندی شانۀ گاو، (غیاث)، (از: کوه + ان، پسوند نسبت) مقایسه شود با پهلوی ’کئفه’، ’کفک’ (کوه، کوهان)، و مقایسه شود با کردی گوهان (پستان)، (حاشیۀ برهان چ معین)، قسمت برآمدگی پشت شتر و گاو که عبارت از نسج چربی ذخیرۀ حیوان است، (فرهنگ فارسی معین)، حدبی باشد از پشت شتر برآمده و گاومیش و نوعی گاو را، کوزی که بر پشت شتر است، سنام، عریکه، غارب، کتر، جبله، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
همان اشتر که پوشیدش به دیبا باد نوروزی
خزانی باد پنهان کرد در محلوج کوهانش،
ناصرخسرو،
افزون ز که، کوهان او، از عاج تر دندان او
از تیرها مژگان او از نوک سوفارش دهان،
امیرمعزی،
گر چو تیغ آفتاب آن تیغ بر کوهی زنی
کوه تا کوهان گاو آن زخم را نبود حجاب،
سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
ناقه را چون ماه بر کوهان بود
نام چرخ مشتری فالش کنم،
خاقانی،
برای توشۀ شب خوشۀ ثریا را
فلک ز گوشۀ کوهان ثور کرد آونگ،
؟ (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
- کوهان اشتر، کف الخضیب: و گروهی مر کف الخضیب را کوهان اشتر خوانند، (التفهیم)، رجوع به کف الخضیب شود،
- کوهان ثور، برآمدگی پشت گاو را گویند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)،
- ، به معنی پروین هم هست و آن چند ستارۀ کوچک باشد که به منزلۀ کوهان است در ثور و آن یکی از منازل قمر است و به عربی ثریا خوانند، (برهان) (آنندراج)، پروین یعنی چند ستارۀ کوچک در برج ثور که به منزلۀ کوهان آن است و به تازی ثریا گویند، (ناظم الاطباء)، ثریا، پروین، پرن، پرو، نرگسۀ چرخ، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
کوهان(نِ)
دهی از دهستان جمعآبرود که در بخش حومه شهرستان دماوند واقع است و 325 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
کوهان
قسمت برآمدگی پشت شتر و گاو که عبارت از نسج چربی ذخیره یی حیوان است: افزون ز که کوهان او از عاج تردندان او از تیر ها مژگان او از نوک سو فارش دهان. یا کوهان ثور. برآمدگی پشت گاو، پروین ثریا
فرهنگ لغت هوشیار
کوهان
برآمدگی پشت شتر
تصویری از کوهان
تصویر کوهان
فرهنگ فارسی معین
کوهان
برآمدگی، سلیل، قوز، گوژ، پروین، ثریا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیهان
تصویر کیهان
(پسرانه)
جهان، دنیا، گیتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوشان
تصویر کوشان
(پسرانه)
کوشا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کوهین
تصویر کوهین
(پسرانه)
منسوب به کوه، نام گیاهی که ریشه آن مانند ریشه نی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیهان
تصویر کیهان
جهان، روزگار، دنیا، عالم، در علم نجوم مجموع سیارات منظومۀ شمسی، در علم نجوم فضایی که ستارگان در آن واقع شده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوران
تصویر کوران
جریان هوا، جریان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوسان
تصویر کوسان
خنیاگر، رامشگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوهکن
تصویر کوهکن
کسی که شغلش کندن کوه است، کسی که کوه می کند
فرهنگ فارسی عمید
در حال کاستن، (یادداشت مؤلف)، کاهنده، کم کننده، کوتاه کننده،
- عمرکاهان، کاهندۀ عمر، مرگ آور، کوتاه کننده زندگانی:
اژدها گرچه عمرکاهان است
هم نگهبان گنج سلطان است،
سنایی،
، در حال کاسته شدن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
در حال نکوهیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بالا که در شهرستان نهاوند واقع است و 1455 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
دهی از دهستان بلوک شرقی که در بخش مرکزی شهرستان دزفول واقع است. 300 تن سکنه دارد که از طایفۀ عشایر بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوسان
تصویر کوسان
موسیقی دان خنیاگر: (بهرام گور) همواره از احوال جهان خبر و کس را هیچ رنج و ستوه نیافت جز آنک مردمان بی رامشگر شراب خوردندی. پس بفرمود تا بملک هندوان نامه نوشتند و از وی کوسان (گوسان) خواستند و کوسان (گوسان) بزبان پهلوی خنیاگر بود پس از هندوان دوازده هزار مطرب بیامد زن و مرد و لوریان که هنوز بجایند از نژاد ایشانند و ایشان را ساز و چهار پا داد تا رایگان پیش اندک مردم رامشی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه کوه را میکند و میبرد: وانکه هست از پیشه صبرو شکیب کوه اندوه و بلا را کوهکن. (هاتف)، اسب قوی، فرهاد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کوه کوهی جبلی، گیاهی است که بیخ آن به بیخ نی میماند و در زمین شیار کرده بسیار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیهان
تصویر کیهان
جهان، عالم، روزگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوران
تصویر کوران
جاری، رایج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوشان
تصویر کوشان
در حال کوشیدن سعی کنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوفان
تصویر کوفان
رنج، گردالو، ارج ارجمندی، ریگتوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کولان
تصویر کولان
فرانسوی تازی گشته کبک آمریکایی از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
ابزار فولادی آجیده جهت سائیدن فلزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهان
تصویر کاهان
کاهنده، کم و کوتاه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
نوعی شیرینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
((سُ))
آلتی آجدار که برای ساییدن چوب یا فلز به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیهان
تصویر کیهان
((کَ یا کِ))
جهان، روزگار، دنیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوسان
تصویر کوسان
گوسان، موسیقی دان، خنیاگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوران
تصویر کوران
جریان، بحبوحه، جریان هوا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیهان
تصویر کیهان
فضا
فرهنگ واژه فارسی سره