جدول جو
جدول جو

معنی کوشنده - جستجوی لغت در جدول جو

کوشنده
مجد، کوشا، ساعی
تصویری از کوشنده
تصویر کوشنده
فرهنگ لغت هوشیار
کوشنده
کوشش کننده
تصویری از کوشنده
تصویر کوشنده
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوچنده
تصویر کوچنده
مهاجر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جوشنده
تصویر جوشنده
آنچه میجوشد غلیان کننده، فوران کننده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چیزی بر تن خود یا دیگری کندظنکه پوشد، آنکه مستور دارد پنهان کننده کتمان کننده. یا بسیار پوشنده ستار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوبنده
تصویر کوبنده
کسی که چیزی را می کوبد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشنده
تصویر نوشنده
کسی که آب یا نوشابه می خورد، آشامنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشنده
تصویر پوشنده
کسی که جامه بر تن کند، آنکه چیزی را بپوشاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوشنده
تصویر جوشنده
آنچه بجوشد و جوشش داشته باشد، جوشان، کنایه از متلاطم، برای مثال ملک در جنبش آمد بر سر پیل / سوی بهرام شد جوشنده چون نیل (نظامی۲ - ۱۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوبنده
تصویر کوبنده
آنکه کوبد، ضربه زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشنده
تصویر دوشنده
کسی که شیر می دوشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
مهلک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کونده
تصویر کونده
خربزۀ نارس، تور کاه کشی، توری که از ریسمان به شکل جوال می بافند برای حمل و نقل کاه یا چیز دیگر، برای مثال مانند کسی که روز باران / بارانی پوشد از کونده (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوشنه
تصویر کوشنه
قسط، ریشۀ گیاهی بی ساقه با برگ های پهن و ضخیم، با رنگی مایل به زرد و طعم شیرین که در طب به کاربرد دارد، قسطس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
کمک کننده، دست گیرنده، سرکش و توسن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
هلاک کننده، بسیار خطرناک مثلاً سم کشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
میرغضب، دژخیم
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی است مانند دام که آنرا از علف بافند و در آن کاه و سرگین و امثال آن کنند و برستور بار کرده و بجایی که خواهند برند جوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشنده
تصویر کشنده
Deadly, Fatal, Lethal, Lethally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
mortal, fatal, letal, letalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
śmiertelny, fatalny, śmiertelnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
смертельный , фатальный , летальный , смертельно
دیکشنری فارسی به روسی
смертельний , фатальний , летальний , смертельно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
mortal, fatal, letal, letalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
mortel, fatal, létal, mortellement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
mortale, fatale, letale, letalmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
घातक , घातक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
mematikan, secara mematikan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
فتّاكٌ , قاتلٌ , بشكلٍ قاتلٍ
دیکشنری فارسی به عربی
치명적인 , 치명적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
קטלני , קטלני , קטלני , קטלנית
دیکشنری فارسی به عبری
致命的 , 致命地
دیکشنری فارسی به چینی
致命的 , 致命的 , 致命的 , 致命的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی