جدول جو
جدول جو

معنی کورابین - جستجوی لغت در جدول جو

کورابین
بمعنی کوبین باشد و آن ظرفی است مانند کفۀترازوی بزرگ که از برگ خرما یا از لیف خرما یا از نی بافند و روغن گران مغزهای کوفته را در آن کنند و در شکنجه درآرند تا روغن از آن برآید آن را به عربی معدل خوانند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، در جهانگیری و سروری و رشیدی این صورت نیامده، مصحف کوبین است، (حاشیه برهان چ معین)، و رجوع به کوبین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیرابین
تصویر پیرابین
پریسکوپ (Periscope) یا پیرابین دستگاهی که به دوربین متصل است و به مدد آن نماهای بسیار سر بالا، بالای نقطه دید، زوایای عجیب و غریب، جلوه های ویژه و ماکتی را فیلم برداری می کنند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از توربین
تصویر توربین
مولد انرژی برق که پره های آن با نیروی آب، بخار، گاز یا باد به حرکت درمی آید
توربین آبی: توربینی که غالباً در کنار آبشارها یا سدهای بزرگ قرار می دهند تا در اثر ریختن آب بر روی پره های آن به حرکت درآید
توربین بخار: توربینی که در کشتی ها و برخی ماشین ها به کار می رود و چرخ و پرۀ آن با نیروی بخار به حرکت در می آید
توربین بادی: توربینی که چرخ و پرۀ آن با نیروی باد به حرکت در می آید
توربین گازی: توربینی که چرخ و پرۀ آن به وسیلۀ انبساط گاز به حرکت در می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرابین
تصویر قرابین
کارابین، نوعی تفنگ لوله کوتاه سرپر، قرابین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوردین
تصویر کوردین
جامۀ پشمین ضخیم، گلیم، پلاس، کوردی، گوردین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوکائین
تصویر کوکائین
آلکالوئیدی جامد، سفید مایل به زرد، بی بو و تلخ مزه که از برگ های درخت کوکا استخراج می شود و مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کورباطن
تصویر کورباطن
تیره دل، آنکه هر چیزی را تیره می بیند، کوردل، کندفهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاربین
تصویر کاربین
کاربیننده، کارشناس، کاردان، ماهر، برای مثال شکر ایزد را که ما را خسرویی ست / کارساز و کاربین و کاردان (فرخی - ۲۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارابین
تصویر کارابین
نوعی تفنگ لوله کوتاه سرپر، قرابین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورامین
تصویر اورامین
اورامن، از نواهای قدیم موسیقی ایرانی که اشعار آن را به زبان پهلوی یا لهجه های محلی به صورت دوبیتی می خواندند
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
مادۀ سمی مخدر که از گیاه کوکا گرفته می شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) .مأخوذ از کلمه کوکا. آلکالوییدی است که از برگ درختچۀ کوکا به دست آورند و یکی از داروهای بی حس کننده موضعی است، ولی استعمال ممتد این دارو منتهی به اعتیاد شدید می گردد. (از لاروس). آلکالوییدی است که از برگهای درخت کوکا استخراج می کنند. ترکیب شیمیایی کوکائین No4 + H21 C17 می باشد. کوکائین به صورت منشورهای کوچک برنگ (سفید) متبلور می شود و بسیار کم در آب محلول است، ولی در الکل و اتر کاملاً حل می گردد. کوکائین در 89 درجه حرارت ذوب می شود. املاح کوکائین در پزشکی مورد استعمال دارد و مهمترین ملح آن کلریدرات کوکائین است. کوکائین یک بی حس کننده موضعی و ضد درد عالی می باشد و بیشتر در چشم پزشکی جهت بی حس کردن قرنیه مورد استعمال دارد. معتادان به کوکائین آن را از راه بینی یا به طریق تزریق استعمال می کنند و نوعی نشأه می یابند. اعتیاد به کوکائین موجب اختلالات جسمی و روحی شدید می گردد. (از فرهنگ فارسی معین). کوکائین در سال 1589 میلادی به وسیله گدک از برگ کوکا استخراج گردید و در سال 1884 میلادی کولر آن را در بیماریهای چشم به کار برد و رکلوس اولین بار آن را برای بی حسی موضعی در جراحی مورد استفاده قرار داد. امروزه این دارو به طریقۀ سنتز ساخته می شود. کوکائین خیلی کم در آب حل می شود و معمولاً کلریدرات آن را (کلریدرات دو کوکایین) که به شکل سوزنهای ریز متبلوری است و به خوبی در آب حل می شود به کار می برند. جذب و دفع کوکائین به سرعت انجام می گیرد علاوه بر راه زیر جلدی و معدی این دارو از راه مخاط و پوست خراشیده شده نیز جذب می شود. (درمانشناسی تألیف محمدعلی غربی ج 1 صص 107-108). و رجوع به درمان شناسی تألیف عطائی ج 2 ص 803 شود
لغت نامه دهخدا
(طِ)
کندفهم و کج طبع. (آنندراج). کندفهم. کم هوش. کوردل. (فرهنگ فارسی معین). آنکه هر چیزی را سیاه و تاریک بیند. (ناظم الاطباء) :
مدار چشم از این کورباطنان انصاف
که گشته است به عنقا هم آشیان انصاف.
صائب (ازآنندراج).
در خواب سیدی نورانی را دیدم و گفتم: نام شما چیست ؟ گفت: ای کور باطن ! مرا نمی شناسی من امام زمانم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا، بدون ذکر مأخذ). و رجوع به کوردل شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سورسور که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 163 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
به لغت سریانی سپندان را گویند و آن خردل فارسی است و به عربی حب الرشاد خوانند و اسفندان سفید همان است، گویند سفوف آن برص را نافع است، (برهان)، حرف ابیض است و اسپند اسپید نیز گویند، (اختیارات بدیعی)، لوفانین
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوابین
تصویر نوابین
آراسته و مرتب، کامیاب و بهره مند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دور را بیند مقابل نزدیک بین، چشمی که دور را بیند مقابل نزدیک بین، عاقبت اندیش، دستگاهی که برای رویت اجسام دور (رصد کردن ستارگان یا رویت مناظر زمین) بکار رود. یا دور بین عکاسی دستگاهی که برای ایجاد تصویر واضح از شی یا شخص بکار رود. کلیه دستگاههای عکس برداری مشتملند بر: عدسی که تصویر را تشکیل میدهد، اطاق تاریک که عدسی در آن نصب شده، شاسی یا قرقره های فیلم که صفحه حساس روی آن قرار گیرد، دریچه نور که برای تنظیم و تغییر زمان عکس برداری بکار میرود، پایه که دستگاه روی آن بطور ثابت نصب میشود. یا دوربین نجومی دوربین آسمانی دستگاهی است که برای مشاهده اجرام فلکی و ستارگان آسمان بکار میرود. یا عینک دوربین عینکی که بوسیله آن نقاط نسبتا دور واضح دیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوردین
تصویر کوردین
پلاس، ضخیم، گلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورئین
تصویر کورئین
فرانسوی مهانله (مهانول مهانل تریاک خالص را گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوابیس
تصویر کوابیس
جمع کابوس، خفتک ها بختک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراهین
تصویر کراهین
بیزاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربین
تصویر کاربین
کارشناس، کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
قرابینه فرانسوی تازی گشته توفک تفنگ کوچک، جمع قربان، همنشینان برخیان قسمی تفنگ کوتاه و سبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرابین
تصویر عرابین
جمع عربان، از ریشه پارسی ربون ها، بیعانه
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی تفنگ کوتاه و سبک که مدتی طولانی مورد استعمال سواره نظام و شکاریان پیاده اروپای غربی بود، نوعی مدبر که در کوهنوردی هنگام استفاده از طناب بکار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوراسین
تصویر ذوراسین
دو سر (زند اعلی) از استخو ان های آدمی زند اعلی
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی است جامد، بی بو و تلخ مزه، درآب گرم و الکل و اتر حل میشود و در طب از طریق تزریق زیر جلدی استعمال میگردد، ماده سمی مخدر که از گیاه کوکا گرفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی ماشین مولد نیرو میباشد که پره های آن به قوت آب یا بخار به حرکت در میاید و برای بکار انداختن دستگاه مولد برق استعمال میشود
فرهنگ لغت هوشیار
جماعتی از مردم کوفه که با مخالفین امام حسین (ع) ساخته و در جنگ بر خلاف آن حضرت شرکت کرده بودند پس از مرگ یزید و استعفای پسرش از کرده خود پشیمان شده توبه کردند و نام خود را توابین گذاشتند و قسم خوردند که به خونخواهی آنحضرت قیام کنند
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که از دور خوب میبیند، چشم و نیروی بینائی قوی برای دیدن فاصله دور، وسیله ای برای عکاسی یا دیدن منظره دورتر یا فیلمبرداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کورباطن
تصویر کورباطن
کسی که همه چیز را تیره و تار ببیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوکایین
تصویر کوکایین
((کُ))
ماده ای است بی بو و تلخ که از برگ درخت کوکا استخراج می شود، خاصیت بیهوش کنندگی دارد. مصرف زیاد آن اعتیادآور است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرانین
تصویر کرانین
نهایی
فرهنگ واژه فارسی سره
ماهی تابه
فرهنگ گویش مازندرانی
دوربین، دور اندیش
دیکشنری اردو به فارسی
میکروسکوپی، میکروسکوپ
دیکشنری اردو به فارسی