جدول جو
جدول جو

معنی کورباطن

کورباطن
تیره دل، آنکه هر چیزی را تیره می بیند، کوردل، کندفهم
تصویری از کورباطن
تصویر کورباطن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کورباطن

کورباطن

کورباطن
کندفهم و کج طبع. (آنندراج). کندفهم. کم هوش. کوردل. (فرهنگ فارسی معین). آنکه هر چیزی را سیاه و تاریک بیند. (ناظم الاطباء) :
مدار چشم از این کورباطنان انصاف
که گشته است به عنقا هم آشیان انصاف.
صائب (ازآنندراج).
در خواب سیدی نورانی را دیدم و گفتم: نام شما چیست ؟ گفت: ای کور باطن ! مرا نمی شناسی من امام زمانم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا، بدون ذکر مأخذ). و رجوع به کوردل شود
لغت نامه دهخدا

کور باطن

کور باطن
کور دل کند فهم کم هوش کور دل: مدار چشم ازین کور باطنان انصاف که گشته است بعنقا هم آشیان انصاف. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار

کورباطنی

کورباطنی
کندفهمی. کم هوشی. (فرهنگ فارسی معین). کوردلی. و رجوع به کورباطن و کوردل شود
لغت نامه دهخدا

کورابین

کورابین
بمعنی کوبین باشد و آن ظرفی است مانند کفۀترازوی بزرگ که از برگ خرما یا از لیف خرما یا از نی بافند و روغن گران مغزهای کوفته را در آن کنند و در شکنجه درآرند تا روغن از آن برآید آن را به عربی معدل خوانند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، در جهانگیری و سروری و رشیدی این صورت نیامده، مصحف کوبین است، (حاشیه برهان چ معین)، و رجوع به کوبین شود
لغت نامه دهخدا

کاربان

کاربان
کاروان، گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد
کاربان
فرهنگ فارسی عمید

کاربان

کاربان
قطار شتر و استر وخر: (شتر بود بر کوه صد کاروان بهر کار بانکی یکی ساربان)، قافله کاروان: (دیههاء خواف و باخرز بشبیخونها و مغافصات فرو میگرفتند و میکشتند و کاربانها میزدند) (عتبه الکتبه)، وکیل (محمود بن عمر)
کاربان
فرهنگ لغت هوشیار