کوفته. مقروع. (فرهنگ فارسی معین). کوفته شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، زده. مضروب. (فرهنگ فارسی معین) ، گوشت با نخود یا لپه و یا لوبیاکه کوفته شده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کوفته. مقروع. (فرهنگ فارسی معین). کوفته شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، زده. مضروب. (فرهنگ فارسی معین) ، گوشت با نخود یا لپه و یا لوبیاکه کوفته شده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
فرود آوردن چیزی با شدت مثلاً تخم مرغ را به دیوار کوبید، میخ یا چیز دیگر را با چکش زدن که در چیزی فرو رود، به شدت برخورد کردن با چیزی مثلاً ماشین را به دیوار کوبید، به صدا درآوردن کوبۀ در مثلاً در را کوبیدند، کنایه از خراب و ویران کردن ساختمان کنایه از به شدت مخالفت یا انتقاد کردن
فرود آوردن چیزی با شدت مثلاً تخم مرغ را به دیوار کوبید، میخ یا چیز دیگر را با چکش زدن که در چیزی فرو رود، به شدت برخورد کردن با چیزی مثلاً ماشین را به دیوار کوبید، به صدا درآوردن کوبۀ در مثلاً در را کوبیدند، کنایه از خراب و ویران کردن ساختمان کنایه از به شدت مخالفت یا انتقاد کردن