جدول جو
جدول جو

معنی کوبرته - جستجوی لغت در جدول جو

کوبرته
پل. عرشۀ کشتی. (دزی ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوبیده
تصویر کوبیده
کوفته، نرم شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کویسته
تصویر کویسته
کوفته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوبنده
تصویر کوبنده
کسی که چیزی را می کوبد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبسته
تصویر روبسته
آنکه یا آنچه دارای پوشش باشد، روپوشیده، برای مثال خوب رویان گشاده رو باشند / تو که روبسته ای مگر زشتی (سعدی - لغت نامه - روبسته)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوارتت
تصویر کوارتت
قطعۀ موسیقی که برای چهار نوازنده یا چهار ساز ساخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوارتز
تصویر کوارتز
کانی شفّافی که از شیشه سخت تر است و در جواهرسازی، ساعت سازی، ساختن وسایل نوری و الکترونی به کار می رود، درّ کوهی
فرهنگ فارسی عمید
(کُرْ تِ)
شهری در کشور بلژیک (فلاندر غربی) که بر کنار لیس واقع است و 43500 تن سکنه دارد. در این شهر کارخانه های پارچه بافی، تهیۀ نخهای پنبه ای و کلاه سازی دایر است. در سال 1302 میلادی در جنگ مهمیز طلائی ها به دست فلاماندها افتاد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
کوفته. مقروع. (فرهنگ فارسی معین). کوفته شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، زده. مضروب. (فرهنگ فارسی معین) ، گوشت با نخود یا لپه و یا لوبیاکه کوفته شده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
آنکه کوبد. (فرهنگ فارسی معین) :
عمودی که کوبنده هومان بود
تو آهن مخوانش که موم آن بود.
فردوسی.
کنون این برافراخته یال من
همان زخم کوبنده کوپال من.
فردوسی.
بدو گفت رستم که گرز گران
چو یازد ز بازوی گندآوران
نماند دل سنگ و سندان درست
بر و یال کوبنده باید نخست.
فردوسی.
و رجوع به کوبیدن و کوفتن شود، ضربه زننده. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کوبیدن و کوفتن شود
لغت نامه دهخدا
(کُژْ بَ)
به زبان زند و پازند رستنیی باشد که آن را گشنیز خوانند و به عربی کزبره گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). هزوارش، کوزبرتا و در پهلوی ’گشنیچ’. (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ / تِ)
مرکّب از: کون + استه، استخوان کون. (فرهنگ فارسی معین) ، جفته و سرین وکفل آدمی را گویند. (برهان)، کونه. سرین را گویند وقیل طرف سرین و این لغت مستعمل و معروف به ین الناس است. (آنندراج) (انجمن آرا)، کفل. کپل. عجز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، سرین و جفته و کفل آدمی و اسب. (ناظم الاطباء) : و چون بکوبند و اندر زیت آغارند... چون بر کونسته طلا کنند عرق النسا را سود کند. (الابنیه عن حقایق الادویه، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و عرق النساء را منفعت کند چون بر کونسته ضماد کنند. (الابنیه عن حقایق الادویه، یادداشت ایضاً)،
چون که کونسته ناگهان بجهد
مژدۀ دولت و مراد دهد.
(ناظم رسالۀ اختلاجات از آنندراج)،
القطاه، کونستۀ اسب. (السامی فی الاسامی، یادداشت ایضاً)، الأبزخ، آن اسب که کونستۀ وی فرونشسته باشد. (مهذب الاسماء، یادداشت ایضاً)، التعجز، بر کونستۀستور نشستن. (زوزنی، یادداشت ایضاً)، بوص، کونستۀ مردم. (مهذب الاسماء، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ گَ / گِ)
دوبرگ. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوبرگ شود، علفی مشهور است. برادر سه برگه که در چمنزارها روید و زیاده از دو برگ نشود و بغایت زیبا و خوش آیند است، کنایه از دو لب ساده زنخان. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ تَ / تِ)
روگرفته. حجاب بر چهره داشته. نقاب بر صورت افکنده:
خوبرویان گشاده رو باشند
تو که روبسته ای مگر زشتی ؟!
سعدی.
و رجوع به رو بستن شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
عازم حرکت و سفر. (فرهنگ نظام). رجوع به روبراه شدن و روبراه کردن شود، آماده. (آنندراج). آماده و مهیا و حاضر برای کار، مرتب و منظم و آراسته. (ناظم الاطباء) ، شخص مطیع امین مشغول به کار خود. (از فرهنگ نظام) ، برگشته از رفتار نادرست و خلاف
لغت نامه دهخدا
ماده ای است به فرمول sio2 که دارای سختی بالنسبه زیاد است (سختی آن 7 است) و بر روی شیشه خط می اندازد، وزن مخصوصش 2/65 است و در حقیقت یک سیلیس (انیدرید سیلیسیک) خالص است که در دستگاه رومبوادریک متبلور می شود و شکل متداول آن منشور شش وجهی است که دو قاعده آن دو هرم مسدس القاعده می باشد، کوارتز عنصر اصلی سنگهای آذرین است، بلورهای کوارتز را معمولاً ’درّ کوهی’ می نامند، (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دُ بُ جَ / جِ)
دوبامه. دوبرجی. کبوتر که در دو برج آشیان دارد. (یادداشت مؤلف) : مثل کبوتر دوبرجه، مجازاً، دورنگ و غیرثابت و بوالهوس. رجوع به دوبرجی شود
لغت نامه دهخدا
(دُ بُ جَ)
دهی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار. دارای 200 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ تَ / تِ)
زن که از شوی نخست به مرگ او یا به طلاق جدا شده و شوی دیگر کرده باشد. آنکه دو شوی کرده باشد، شوی که دو زن کرده باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
اصطلاحی در موسیقی. کواتورکوچک. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کواتور شود
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ رِ)
دهی است جزء دهستان کزاز بالا بخش سربند شهرستان اراک. سکنۀ آن 464 تن. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات، بنشن و چغندر قند است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دُ هَُ تَ)
قاشقی که بار آن را به دو نوبت به کام کشند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ دَ / دِ)
بلعیده
لغت نامه دهخدا
(رُ)
گوگرد آلودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کبرت بعیره، ای طلاه به. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
مرکز ولایتی در ایالت کورس فرانسه و دارای مناظری زیبا و محل رفت و آمد جهانگردان است. در این ولایت تجارت مرمر و میوه و شراب رونق دارد و از 16 بلوک و 110 بخش تشکیل یافته و 40400 تن سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ / تِ)
گواره. (شعوری ج 2 ص 327). رجوع به گواره شود، حشره ای است بالدار که آن را کلبک نیز گویند (؟). (شعوری ج 2 ص 327)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کویسته
تصویر کویسته
کوفته شده (غله و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوارتت
تصویر کوارتت
فرانسوی (در کوهی) مهایک کوهی کواتور کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ایست که دارای سختی بالنسبه زیاد است (سختی آن 7 است) و بر روی شیشه خط می اندازد. وزن مخصوصش 65، 2 است و در حقیقت یک سیلیس (انیدرید سیلیسیک) خالص است که در دستگاه رومبوادریک متبلور میشود و شکل متداول آن منشور شش وجهی است که دو قاعده آن دو هرم مسدس القاعده میباشد. کوارتز عنصر اصلی سنگهای آذرین اسید است. بلورهای کوارتز را معمولا بنام در کوهی نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوبنده
تصویر کوبنده
آنکه کوبد، ضربه زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوبیده
تصویر کوبیده
کوفته مقروع: گوشت کوبیده، زده مضروب
فرهنگ لغت هوشیار
لابلا ته برته، پی درپی دنبال یکدیگر، هزار خانه گوسفند، سر در خود، حرام توشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبراه
تصویر روبراه
آماده، حاضر و مهیا برای کار، مرتب و منظم و آراسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کویسته
تصویر کویسته
((کَ وِ تَ یا تِ))
غله کوفته شده
فرهنگ فارسی معین
((کُ))
ماده ای است به فرمول 2 Sio که دارای سختی بالنسبه زیاد است (سختی آن 7 است) و بر روی شیشه خط می اندازد. شکل متداول آن منشور شش وجهی است که دو قاعده آن دو هرم مسدس القاعده می باشد. کوارتز عنصر اصلی سنگ های آذرین اسید است. بلورهای کوارت
فرهنگ فارسی معین