- کوالیدن
- رشد کردن، نمو کردن، بزرگ شدن، بالیدن، گوالیدن
معنی کوالیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- کوالیدن ((کَ یا کُ دَ))
- جمع کردن، اندوختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رشد کردن، نمو کردن، بزرگ شدن، بالیدن، کوالیدن
اندوختن و جمع کردن،برای مثال بزرگان گنج سیم و زر گوالند / تو از آزادگی مردم گوالی (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۲۰)
اندوختن و جمع کردن،
رشد کردن
نالیدن
بالیدن، نمو کردن، فخر کردن
کندن، کاویدن، گود کردن، شیار کردن زمین
درهم شدن، آشفته شدن، ژولیده شدن، گریختن، دور شدن، برای مثال ز کالیدن یک تن از رزمگاه / شکست اندر آید به پشت سپاه (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
درهم شدن، آشفتن، ژولیدن
شیار کردن زمین
نموکردن رشد کردن، فخرکردن مباهات کردن
شورانیدن ووادار کردن به جنگ
کسی یا جانوری را بدویدن وا داشتن اسب را بتاخت در آوردن، بیرون کردن
فرستادن ارسال، جاری ساختن، رایج کردن
جایز دانستن، پسندیده و مطلوب داشتن
در بر گرفتن، در کنار رفتن، در آغوش گرفتن
خواستن
استراحت کردن، خسبیدن، خفتن
فکر کردن، پنداشتن، رای زدن
فکر کردن اندیشیدن، اندیشه بد کردن خصومت ورزیدن
اندیشیدن، خیال کردن
پریشان ساختن و پراکنده کردن
لم دادن، دراز کشیدن
گوشه ای در دستگاه همایون
اندیشیدن، فکر کردن، پنداشتن، رای زدن، اسگالیدن، اسگالش، تفکیر، تأمّل، برای مثال کدام چاره سگالم که با تو درگیرد / کجا روم که دل من دل از تو برگیرد (سعدی۲ - ۳۹۸) ، کس بند خدایی به سگالش نگشاید / با بند خدایی ره بیهوده بمسگال (ناصرخسرو - ۲۵۵)
خراشیدن، خراش دادن، خلانیدن
شکافتن، دریدن، افشاندن، پراکنده کردن، فتلیدن، فتاریدن، برای مثال باد برآمد به شاخ بید شکفته / بر سر می خواره برگ گل بفتالید (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۶)
بانگ کردن مرغ خانگی هنگام گذاشتن تخم
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهشتن، هلیدن، بدرود گفتن، چپ دادن، یله کردن
خشکیدن و بی رنگ شدن لب از ضعف یا از ترس
به جنگ و ستیز وادار کردن، تند و تیز کردن بر جنگ و ستیز، برانگیختن، برشورانیدن، برآغالیدن، برغلانیدن، ورغلانیدن، برای مثال بر آغالیدنش استیز کردند / به کینه چون پلنگش تیز کردند (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۵)
جنبانیدن، به جنبش درآوردن، به ناله وزاری درآوردن