جدول جو
جدول جو

معنی کوالیدن

کوالیدن((کَ یا کُ دَ))
جمع کردن، اندوختن
تصویری از کوالیدن
تصویر کوالیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کوالیدن

کوالیدن

کوالیدن
رشد کردن، نمو کردن، بزرگ شدن، بالیدَن، گُوالیدَن
کوالیدن
فرهنگ فارسی عمید

کوالیدن

کوالیدن
جمع کردن و اندوختن. (برهان) (آنندراج). صحیح گوالیدن است. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به گوالیدن شود، بالیدن و نمو کردن غله. (برهان) (آنندراج). صحیح گوالیدن است. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا

گوالیدن

گوالیدن
رشد کردن، نمو کردن، بزرگ شدن، بالیدَن، کَوالیدَن
اندوختن و جمع کردن، برای مِثال بزرگان گنج سیم و زر گوالند / تو از آزادگی مردم گوالی (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۲۰)
گوالیدن
فرهنگ فارسی عمید

خوالیدن

خوالیدن
آمدن، خوردن، خسبیدن. خفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

خوالیدن

خوالیدن
گستردن. پهن کردن، افشاندن. پاشیدن، چشیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا