قند جراحت، گودال پسوند متصل به واژه به معنای کنده شده مثلاً آبکند، کند و کاو: کنایه از کندن و کاویدن، کنایه از تفحص، تجسس کند و کوب: کندن و کوبیدن، آشوب، تشویش، اضطراب، برای مثال نه گفت اندر او کار کردی نه چوب / شب و روز از او خانه در کند و کوب (سعدی۱ - ۱۲۴)
قند جراحت، گودال پسوند متصل به واژه به معنای کنده شده مثلاً آبکند، کند و کاو: کنایه از کندن و کاویدن، کنایه از تفحص، تجسس کند و کوب: کندن و کوبیدن، آشوب، تشویش، اضطراب، برای مِثال نه گفت اندر او کار کردی نه چوب / شب و روز از او خانه در کند و کوب (سعدی۱ - ۱۲۴)
زبان کوچک، عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است، ملاز، ملازه، لهات، کنج چوبی که پشت در می انداختند تا باز نشود، کلون، برای مثال باز کردم در او شدم به کده / در کلیدان نبود سخت «کده» (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۹)
زَبانِ کوچَک، عضو گوشتی کوچکی به شکل زبان که در بیخ حلق آویزان است، مَلاز، مَلازِه، لَهات، کَنج چوبی که پشت در می انداختند تا باز نشود، کلون، برای مِثال باز کردم در او شدم به کده / در کلیدان نبود سخت «کده» (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۹)
منسوب به کهدان: سگ کهدانی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که در کهدان آسوده زید و تن پرور بماند: پیش نایند همی هیچ مگرکز دور بانگ دارند همی چون سگ کهدانی. ناصرخسرو. سگ کهدانی ارچه فربه شد نه ز تازی شکار را به شد. سنایی. اف از این مهتران سیل آور تف بر این خواجگان کهدانی. سنائی (دیوان چ مظاهر مصفا ص 242). به منبر کی رود هرگز سری کآن نیست منقادت شکاری کی تواندشد سگی کآن هست کهدانی ؟ مجیرالدین بیلقانی
منسوب به کهدان: سگ کهدانی. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که در کهدان آسوده زیَد و تن پرور بماند: پیش نایند همی هیچ مگرکز دور بانگ دارند همی چون سگ کهدانی. ناصرخسرو. سگ کهدانی ارچه فربه شد نه ز تازی شکار را به شد. سنایی. اف از این مهتران سیل آور تف بر این خواجگان کهدانی. سنائی (دیوان چ مظاهر مصفا ص 242). به منبر کی رود هرگز سری کآن نیست منقادت شکاری کی تواندشد سگی کآن هست کهدانی ؟ مجیرالدین بیلقانی
نام شاعری است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و زن او مسماه به ام الحدید است. (تاج العروس) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تاج العروس ذیل مادۀ ’ح دد’ شود
نام شاعری است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و زن او مسماه به ام الحدید است. (تاج العروس) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تاج العروس ذیل مادۀ ’ح دد’ شود
جایی که در آن کاه و علف ستوران نهند. (آنندراج). کاهدان. متبن. متبنه. انبار کاه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وینها که نیند از تو سزای که و کهدان مر حور جنان را تو چه گویی که سزااند؟ ناصرخسرو. تو چه گویی که جهان از قبل اینهاست که دریغ آید زیشانت همی کهدان. ناصرخسرو. دیگ شکم از طعام لبریز مکن گر کاه نباشد ز تو کهدان از توست. میرالهی همدانی. - امثال: مردان در میدان جهند و ما در کهدان جهیم. (امثال و حکم ص 1512). ، جایی که در آن جهت خوابیدن سگ کاه می ریزند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) : افسر زرین تو را و دولت بیدار وآنکه تو را دشمن است بد سگ کهدان. (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 636). - امثال: گر سگی بانگی کند بر بام کهدان غم مخور. ؟ (از امثال و حکم ص 1295)
جایی که در آن کاه و علف ستوران نهند. (آنندراج). کاهدان. مَتْبَن. مَتْبَنه. انبار کاه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وینها که نیند از تو سزای که و کهدان مر حور جنان را تو چه گویی که سزااند؟ ناصرخسرو. تو چه گویی که جهان از قبل اینهاست که دریغ آید زیشانْت همی کهدان. ناصرخسرو. دیگ شکم از طعام لبریز مکن گر کاه نباشد ز تو کهدان از توست. میرالهی همدانی. - امثال: مردان در میدان جهند و ما در کهدان جهیم. (امثال و حکم ص 1512). ، جایی که در آن جهت خوابیدن سگ کاه می ریزند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) : افسر زرین تو را و دولت بیدار وآنکه تو را دشمن است بد سگ کهدان. (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 636). - امثال: گر سگی بانگی کند بر بام کهدان غم مخور. ؟ (از امثال و حکم ص 1295)