جدول جو
جدول جو

معنی کهانان - جستجوی لغت در جدول جو

کهانان
(کَ بَ)
جایی است در شام. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جهانبان
تصویر جهانبان
(پسرانه)
نگهبان جهان، خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وهامان
تصویر وهامان
(پسرانه)
نام پدر سلمان فارسی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهاران
تصویر بهاران
(دخترانه)
هنگام بهار، موسم بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کراخان
تصویر کراخان
(پسرانه)
نام پسر بزرگ افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جهاندن
تصویر جهاندن
به جست و خیز یا پرش یا حرکت وادار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهاندن
تصویر رهاندن
رها کردن، آزاد کردن، نجات دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاهدان
تصویر کاهدان
انباری برای نگه داشتن کاه یا خوراک چهارپایان، جای ریختن کاه، انبار کاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهمنان
تصویر بهمنان
نوعی گل سفید رنگ با بوتۀ پرخار و برگ های دراز و بریده و ریشۀ شبیه زردک که در جنگل ها و کوه ها می روید و در زمستان و میان برف گل می دهد، بهمنین، گل بهمن، بهمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کماندان
تصویر کماندان
فرمانده، افسر ارتش که به عده ای سرباز فرمان می دهد، آنکه فرمان بدهد، فرمان دهنده، حاکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهاران
تصویر بهاران
بهار، فصل بهار، هنگام بهار، در وقت بهار، برای مثال درخت اندر بهاران بر فشاند / زمستان لاجرم بی برگ ماند (سعدی - ۱۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشاندن
تصویر کشاندن
چیزی یا کسی را به طرفی کشیدن و بردن
فرهنگ فارسی عمید
(کِ نَ / کُ نَ)
قریه ای است میان مروالرود و بلخ و به قریۀ زریق بن کثیرالسعدی معروف است در آن ذکری است از مقتل یحیی بن زید بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کهانه: و لا ینبغی ان یتوهم ان یکون شی ٔ من الکاینات الماضیه او المستقبله لاتعلمها هی، فیکذبه المنامات و الکهانات و اخبار النبوات بما وقع و بما سیقع. (حکمه الاشراق سهروردی چ هنری کربن ص 238). و رجوع به کهانه شود
لغت نامه دهخدا
شهری است به مکران، (نخبهالدهر دمشقی ص 175)
لغت نامه دهخدا
جهاند خواهد جهاند بجهان جهاننده جهانده بجستن واداشتن پرش دادن به جست و خیز وادار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهانبان
تصویر جهانبان
نگهدارنده جهان
فرهنگ لغت هوشیار
یکی ازهشت مقام روحانی دین زردشتی ازین قرار زتوتر هاونن اتروخش فربرترظبرت آسناتر رئتویشکر سرئوشاورز زئونریا (زوت) رئیس این پیشوایان است ودرمیان دیگر هاونان دارای نخستین پایه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهاندن
تصویر لهاندن
له کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماندان
تصویر کماندان
سرکرده، فرماندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفاندن
تصویر کفاندن
کفانیدن: (هیبتش الماس سخت را بکفاند چون بکفاند دو چشم مار ز طمرد)، (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشاندن
تصویر کشاندن
کشاند خواهد کشاند بکشان کشاننده کشانده) کشیدن: (همان که شوق طوافش مرا بطوفان داد به نیم جذبه کشاند ز ورطه ام بکنار)، (عرفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهبان
تصویر کاهبان
کسی که کاه را نگهداری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاهدان
تصویر کاهدان
آنجائی که کاه را انبار کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتانان
تصویر فتانان
زر و سیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذانان
تصویر اذانان
تثنیه اذان (در حالت رفعی) : اذان و اقامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاران
تصویر بهاران
هنگام بهار، فصل بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانان
تصویر رمانان
فرانسوی بازمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهاندن
تصویر رهاندن
نجات دادن خلاص کردن (از قید و بند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهاندن
تصویر جهاندن
((جَ دَ))
خیزاندن، تازاندن، جهانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جهانبان
تصویر جهانبان
خداوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهاندن
تصویر رهاندن
((رَ دَ))
نجات دادن، خلاص کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاهدان
تصویر کاهدان
انبار کاه، محل ریختن کاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاونان
تصویر هاونان
((وَ))
یکی از هشت مقام روحانی دین زردشتی از این قرار، زئوتر، هاونن، اتروخش، فربرتر، آبرت، آسناتر، رئثویشکر، سرئثوشاورز، زئونریا (زوت) رئیس این پیشوایان است و در میان دیگر هاوانان دارای نخستین پایه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرانین
تصویر کرانین
نهایی
فرهنگ واژه فارسی سره