- کنیزی
- کنیز بودن: به کنیزی گرم قبول کند بکنم ناز بر مه و اختر
معنی کنیزی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آلتون
کنیز خردسال، دختر، دخترک
پیر، فرتوت، خمیده قامت، ویژگی پرنده ای که پر آن ریخته است
دارویی طبی که برای رفع سوء هاضمه به کار می رود، تباشیر فرنگی
پرنده ای که پر آن بریزد و تولک کند: (به باز کریز بمانم همی اگر کبک بگریزد از من رواست) (رودکی)، چیزی که بخورد پرندگان شکاری دهند تا زود تولک کند و پر بریزد، پیری که در قوای او فتور حاصل شده
زن خرد، دخترک، پرستار زن خرد، دخترک یا زنکی که برده باشد: و روایت کرده اند که کنیزکی داشت (محمد) گلستان نام، کنیز
فرانسوی تباشیر فرنگی طباشیر فرنگی یا منیزی کلسینه. طباشیر فرنگی مکلس
برده
خدمتکار زن، مقابل غلام، خدمتکار زنی که او را خریده باشند
پرستار و خدمتکار زنان باشد، خادمه