جدول جو
جدول جو

معنی کنف - جستجوی لغت در جدول جو

کنف
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، توشدان، حرزدان، راویه، جراب
تصویری از کنف
تصویر کنف
فرهنگ فارسی عمید
کنف
نوعی الیاف محکم از جنس سلولز که برای ساختن طناب و ریسمان به کار می رود، گیاهی از خانوادۀ پنیرکیان که این الیاف از آن ساخته می شود و دانۀ آن به عنوان دارو مصرف می شود، کنب، قنّب، ژوت
جانب، کرانه
پناه، حمایت
تصویری از کنف
تصویر کنف
فرهنگ فارسی عمید
کنف
ریسمان را گویند که از پوست کتان تابند و آن به غایت محکم و مضبوط میباشد شرمزده و افسرده، وجهه خود را از دست داده
فرهنگ لغت هوشیار
کنف
((کَ نَ))
گیاهی است از تیره پنیرک که از ساقه آن الیافی به دست می آید که برای تهیه گونی، طناب و پارچه های خشن به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
کنف
جانب، کرانه، طرف، نگاه داری، حمایت، سایه، ظل
تصویری از کنف
تصویر کنف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنفت
تصویر کنفت
چرکین، کثیف، ضایع، شرمسار
فرهنگ فارسی عمید
شرمزده و افسرده وجهه خود را از دست داده: دختر یک باره کنف شد و احساس حقارت شدیدی کرد، دارای چین و چروک و کثیف شده (پارچه و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنفت
تصویر کنفت
((کِ نِ))
شرمسار، خجل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکنف
تصویر تکنف
گرد گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکنف
تصویر مکنف
پنهان کننده، پوشاننده
فرهنگ فارسی عمید
فراز گرفته، بزگ ریش احاطه کرده شده، چیزی که جوانب آن فراهم و جمع شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکنف
تصویر مکنف
((مُ کَ نَّ))
احاطه کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنفرانس
تصویر کنفرانس
سخنرانی کسی دربارۀ موضوعی، گردهمایی گروهی برای بحث دربارۀ مسئله ای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنفدراسیون
تصویر کنفدراسیون
مؤسسه یا نهادی که از چند فدراسیون تشکیل شده
فرهنگ فارسی عمید
خدا او (مذکر) را در حمایت خود نگاه داراد، یا کنفها الله. خدا او (مونث) را دار حمایت خود نگاه داراد، یا کنفها الله. خدا او (مونث) را در حمایت خود نگاه داراد، (برای جمع هم بکار رود) : با خاطری منشرح و املی منفسح به ملطیه - کنفها الله - بازگشتم
فرهنگ لغت هوشیار
مانند یک نفس (جان) : این اعصای ششگانه (شش وزیر) کنفس واحده هئت متحده دارند و در رای و رویت آنها ذره ای اختلاف نخواهد بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنفره
تصویر کنفره
پره بینی، نوک بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنفرمیته
تصویر کنفرمیته
فرانسوی همشیبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنفرتابل
تصویر کنفرتابل
فرانسوی همشیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنفرت
تصویر کنفرت
از کنفر فرانسوی آسایش آسودگی، همیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنفرانس دادن
تصویر کنفرانس دادن
ایراد خطابه، سخنرانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی گرد همایی، سخنرانی اجتماع گروهی از متخصصان فن برای شور و بحث در مسایل فنی، اجتماع سیاستمداران روسای دول وزیران بمنظور حل یک مساله سیاسی داخلی یا بین المللی، خطابه ادبی علمی و غیره سخنرانی: همین فردا شود غوغا پدیدار بزور کنفرانس ونطق واشعار. دریغ از راه دور و رنج بسیار. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
اتحاد چند ناحیه که جمعاً دولتی واحد تشکیل اتحادیه استقلال داخلی و خود مختاری دارند
فرهنگ لغت هوشیار
اتحادیه چند ناحیه که جمعا دولتی واحد تشکیل دهند اما هر یک در داخل اتحادیه استقلال داخلی و خود مختاری دارند چنانکه کشور سویس را که از 22 کانتون تشکیل گردیده کنفدراسیون هلوتیک نامند، اتحادیه
فرهنگ لغت هوشیار
شرمزده و افسرده گشتن وجهه خود را از دست دادن: از دور که روی تخت دراز کشیده بود (سوسن) مانند مجسمه ظریف و شکننده ای بنظر میامد که انسان جرات نمیکرد او را لمس بکند از ترس اینکه مبادا کنفت و پژ مرده بشود، دارای چین و چروک و کثیف شدن (پارچه و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنفاء
تصویر کنفاء
گوسبند لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنف شدن
تصویر کنف شدن
از تازگی و طراوت و سختی افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنفرانس
تصویر کنفرانس
((کُ فِ))
انجمن سیاسی که از سران دول یا نمایندگان سیاسی آنان تشکیل شود، مجازاً به سخنرانی و جای سخنرانی گفته می شود، جلسه ای رسمی با تعداد شرکت کنندگان معدود که در آن یک یا چند نفر سخنرانی می کنند و پس از بحث و مذاکره تصمیماتی اتخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنفدراسیون
تصویر کنفدراسیون
((کُ فِ))
اتحادیه چند ناحیه یا کشور که جمعاً دولتی واحد تشکیل دهند، اما هریک استقلال داخلی و خود مختاری دارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنفرانس
تصویر کنفرانس
Conference
دیکشنری فارسی به انگلیسی
конференция
دیکشنری فارسی به روسی