- کنف
- خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، توشدان، حرزدان، راویه، جراب
معنی کنف - جستجوی لغت در جدول جو
- کنف
- نوعی الیاف محکم از جنس سلولز که برای ساختن طناب و ریسمان به کار می رود، گیاهی از خانوادۀ پنیرکیان که این الیاف از آن ساخته می شود و دانۀ آن به عنوان دارو مصرف می شود، کنب، قنّب، ژوت
جانب، کرانه
پناه، حمایت
- کنف
- ریسمان را گویند که از پوست کتان تابند و آن به غایت محکم و مضبوط میباشد شرمزده و افسرده، وجهه خود را از دست داده
- کنف ((کَ نَ))
- گیاهی است از تیره پنیرک که از ساقه آن الیافی به دست می آید که برای تهیه گونی، طناب و پارچه های خشن به کار می رود
- کنف
- جانب، کرانه، طرف، نگاه داری، حمایت، سایه، ظل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چرکین، کثیف، ضایع، شرمسار
شرمزده و افسرده وجهه خود را از دست داده: دختر یک باره کنف شد و احساس حقارت شدیدی کرد، دارای چین و چروک و کثیف شده (پارچه و مانند آن)
گرد گیری
پنهان کننده، پوشاننده
فراز گرفته، بزگ ریش احاطه کرده شده، چیزی که جوانب آن فراهم و جمع شده باشد
سخنرانی کسی دربارۀ موضوعی، گردهمایی گروهی برای بحث دربارۀ مسئله ای
مؤسسه یا نهادی که از چند فدراسیون تشکیل شده
خدا او (مذکر) را در حمایت خود نگاه داراد، یا کنفها الله. خدا او (مونث) را دار حمایت خود نگاه داراد، یا کنفها الله. خدا او (مونث) را در حمایت خود نگاه داراد، (برای جمع هم بکار رود) : با خاطری منشرح و املی منفسح به ملطیه - کنفها الله - بازگشتم
مانند یک نفس (جان) : این اعصای ششگانه (شش وزیر) کنفس واحده هئت متحده دارند و در رای و رویت آنها ذره ای اختلاف نخواهد بود
پره بینی، نوک بینی
فرانسوی همشیبی
فرانسوی همشیب
از کنفر فرانسوی آسایش آسودگی، همیاری
ایراد خطابه، سخنرانی کردن
فرانسوی گرد همایی، سخنرانی اجتماع گروهی از متخصصان فن برای شور و بحث در مسایل فنی، اجتماع سیاستمداران روسای دول وزیران بمنظور حل یک مساله سیاسی داخلی یا بین المللی، خطابه ادبی علمی و غیره سخنرانی: همین فردا شود غوغا پدیدار بزور کنفرانس ونطق واشعار. دریغ از راه دور و رنج بسیار. (بهار)
اتحاد چند ناحیه که جمعاً دولتی واحد تشکیل اتحادیه استقلال داخلی و خود مختاری دارند
اتحادیه چند ناحیه که جمعا دولتی واحد تشکیل دهند اما هر یک در داخل اتحادیه استقلال داخلی و خود مختاری دارند چنانکه کشور سویس را که از 22 کانتون تشکیل گردیده کنفدراسیون هلوتیک نامند، اتحادیه
شرمزده و افسرده گشتن وجهه خود را از دست دادن: از دور که روی تخت دراز کشیده بود (سوسن) مانند مجسمه ظریف و شکننده ای بنظر میامد که انسان جرات نمیکرد او را لمس بکند از ترس اینکه مبادا کنفت و پژ مرده بشود، دارای چین و چروک و کثیف شدن (پارچه و مانند آن)
گوسبند لاغر
از تازگی و طراوت و سختی افتادن
((کُ فِ))
فرهنگ فارسی معین
انجمن سیاسی که از سران دول یا نمایندگان سیاسی آنان تشکیل شود، مجازاً به سخنرانی و جای سخنرانی گفته می شود، جلسه ای رسمی با تعداد شرکت کنندگان معدود که در آن یک یا چند نفر سخنرانی می کنند و پس از بحث و مذاکره تصمیماتی اتخ
((کُ فِ))
فرهنگ فارسی معین
اتحادیه چند ناحیه یا کشور که جمعاً دولتی واحد تشکیل دهند، اما هریک استقلال داخلی و خود مختاری دارند
Conference
conferência
Konferenz
konferencja
конференция
конференція