جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کنفت

کنفت

کنفت
شرمزده و افسرده وجهه خود را از دست داده: دختر یک باره کنف شد و احساس حقارت شدیدی کرد، دارای چین و چروک و کثیف شده (پارچه و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار

کنفت

کنفت
سرشکسته و خوار و خفیف و دمق شده. اصلاً این صفت برای غیرذی روح و به معنی کثیف است: پارچۀ کنفت، کاغذ کنفت، کتاب کنفت. امابعد بر سبیل توسع برای انسان نیز به کار رفته است. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). کنف. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کنف و کنفت شدن و کنفت کردن شود
لغت نامه دهخدا

انفت

انفت
کراهت، ننگ، عار، زیان، ضرر، خسارت، نقصان
انفت داشتن: کراهت داشتن، ننگ و عار داشتن
انفت کردن: کراهت داشتن، ننگ و عار داشتن، انفت داشتن، برای مِثال هر آینه انفت کرده باشد از دانش / کسی که جز به ثنای تو باشدش مفخر (عثمان مختاری - ۲۰۶)
انفت
فرهنگ فارسی عمید

کنشت

کنشت
عبادتگاه غیرمسلمانان، عبادتگاه یهودیان، برای مِثال تو را آسمان خط به مسجد نبشت / مزن طعنه بر دیگری در کنشت (سعدی۱ - ۱۷۶)
کردار، کار، کُنِش
کنشت
فرهنگ فارسی عمید